loading...
سلطان نصیر

تصویر برج کبوترخانه شهر ورزنه اصفهان 

 

شهر ورزنه به شهر کبوتران سفید معروف است. علت این نامگذاری به نظر ما ریشه در استقرار  خاندان پریان کبوتر سفید در نزدیکی این شهر دارد. ریشه نام ورزنه نیز همانگونه که گفته شد ریشه در نام زروان zarvanو کیش زروانی در دوران ساسانیان دارد. مغان زروانی در ورزنه بازمانده خاندان پریکانیان مادی بوده اند. 

 

 

@soltannasir

تصویر نقشه جغرافیای شهر ورزنه اصفهان 

به مکان‌ زاینده رود و مکان برج کبوترخانه ورزنه دقت‌نمایید. 

شهر ورزنه به شهر کبوتران سفید معروف است. علت این نامگذاری به نظر ما ریشه در استقرار  خاندان پریان کبوتر سفید در نزدیکی این شهر دارد. ریشه نام ورزنه نیز همانگونه که گفته شد ریشه در نام زروان zarvanو کیش زروانی در دوران ساسانیان دارد. مغان زروانی در ورزنه بازمانده خاندان پریکانیان مادی بوده اند. 

 

 

 

@soltannasir

تصویر بانوان سپید پوش شهر ورزنه در استان اصفهان  

شهر ورزنه به شهر کبوتران سفید معروف است. علت این نامگذاری به نظر ما ریشه در استقرار  خاندان پریان کبوتر سفید در نزدیکی این شهر دارد. ریشه نام ورزنه نیز همانگونه که گفته شد ریشه در نام زروان zarvanو کیش زروانی در دوران ساسانیان دارد. مغان زروانی در ورزنه بازمانده خاندان پریکانیان مادی بوده اند. 

 

 

@soltannasir

@soltannasir

 

           {پریکانیان مادی و پریان۵}

 

ادامه...👇

 

در پایان در مورد پریان کبوتر سفید و پریان کبوتر خاکستری این مطلب را بگویم این پریان مهردین چون مردانشان توان بارور کردنشان را ندارند. معمولا با مردانی از آدمیان که از نظر آنان ویژگی های خاصی دارند وصلت می نمایند تا بتوانند نسل خویش را حفظ نمایند. 

 

نکته ۱: در استان تهران به غیر از روستای آیینه ورزان دماوند، آبشاری به نام کبوترخوان در ناحیه شمیران_دارآباد وجود دارد که به نظر جزو مکان های زندگی پریان کبوتری است. 

 

نکته۲: در مقاله جناب ملکزاده به قوم مراغی ها یا کله بزی ها اشاره شد که از نظر فقیر هیچ ارتباطی به پریکانی های مادی ندارند.

 

نکته ۳: در ادبیات فارسی و عامیانه ما صدای کبوتر بغ بغو می باشد.《بغ》نام واژه ای کهن است که در ادبیات مزدیسنایی به معنای خدای می باشد. این لقب در یشت ها برای ایزدان مختلف استفاده شده است. در کتیبه داریوش بغ بزرگ اهورامزداست. 

 

نکته۴: روستایی به نام بغبغو از توابع سرخس در استان‌ خراسان‌ رضوی وجود دارد که شاید با قوم پری کانی ها مرتبط باشد. در مقاله محققانه جناب ملکزاده به حضور پریکانی ها در آنجا نیز اشاره شده بود. این روستاها هم‌در نزدیک 👈کشف رود قرار دارد. 

 

نکته ۵: خوانندگان گرامی دقت نمایند. روستای بغبغو (آواز کبوتر) نزدیک‌ 👈کشف رود. (آب)

کبودرآهنگ همدان کنار 👈رودخانه کسلان 

آبشار کبوترخوان شمیران 👈نام کبوتر بر آبشار

ورزنه اصفهان شهر 👈کبوتران سفید، کنار 👈زاینده رود و 👈تالاب گاوخونی

به کنار هم قرار گرفتن نام کبوتر در کنار آب دقت نمایید. پریان در کنار آب زندگی می نمایند😊

روستای آیینه ورزان دماوند هم آبشار دارد و آبشار ورزان تالش گیلان نیز اسم آن مشخص است. 

 

 

اما در پایان این بخش مدخل کبوتر را از کتاب فرهنگ نمادهای ژان شوالیه نقل می نمایم: 👇

 

{کبوتر(PIGEON,COLOMBE/pigeon, dove)

کبوتر در افواه به عنوان یک ساده لوح معروف است اما با نگاهی شاعرانه آنرا نماد عشق دانسته اند.نرمی حرکات کبوتر باعث هر یک از این دو تعبیر در مورد این پرنده شده است. نمادگرایی عشق را با وضوح بیشتر میتوان در جفت کبوترها دید و زبان حال پرندگان دیگری چون اردک، ماهیخوار و ققنوس ... است.این عشق تا بدانجاست که کبوتر نر هم بر تخم ها می نشیند.

در چین باستان بر طبق گردش فصول، تناوبی بین یین و یانگ بود و بدین ترتیب، باز به کبوتر و کبوتر به باز تبدیل میشد از این رو کبوتر نماد بهار بود و ظاهر شدن آن با اعتدال ربیعی در ارتباط بود(GAAR). آیا در کنار هم قرار گرفتن کبوتر و باز در ضرب المثل ها و سخنان عامیانه از همین جا ناشی شده است؟

در قبائلیه، کبوترها دور مقبره امامهای مسلمان که حامی روستاها هستند می چرخند اما از طرف دیگر کبوتر را پرنده شوم انگاشته اند و بغ بغوی آنها را برابر زاری و ناله ارواح در حال عذاب دیده اند (SERP, 49)

در سراسر نمادگرایی یهودی-مسیحی کبوتر که در عهد جدید مظهر روح القدس است نماد خلوص، سادگی و حتی هنگامی که شاخه زیتون را به کشتی نوح می آورد نماد صلح، هماهنگی، امید و خوشبختی باز یافته است کبوتر هم تصویر غریزه متعالی و بخصوص تصویر عشق است.

(DURS,135)

در باور یونان باستان که به طرز متفاوتی بر مفهوم خلوص ارزش گذاری میکند نماد کبوتر نه تنها در تضاد با عشق جسمانی نیست بلکه مرتبط با آن است در واقع کبوتر پرنده آفرودیته نشانه عمل عاشقانه ای است که عاشق نسبت به معشوق خود بجا می آورد.

این باورها که جز در ظاهر تفاوتی ندارند باعث است که کبوتر اغلب نشانه آن گوهر زوال ناپذیر باشد که انسان در اختیار دارد یعنی اصل حیاتی اش، روح. با همین نگرش بر روی چند گلدان یونانی مخصوص خاکستر مردگان کبوتری در حال نوشیدن از ظرفی نقش شده که این ظرف نماد چشمه خاطره است. (LAVD,258) این تصویر وارد شمایل نگاری مسیحی شده است. چنانکه مثلا در حکایت پولوکارپوس قدیس شهید [حدود 156_70م ] تصویر کبوتری دیده میشود که از جسم این قدیس پس از مرگش خارج میشود.

بدیهی است که تمام این نمادگرایی منتج از زیبایی و شکوه این پرنده است بخصوص کبوتر سفید بدون لکه و آهنگ خوش بغ بغویش. در اینجا است که در زبان عوام و همچنین در زبان خواص، از زبان جاهلی و آرگوی پاریسی تا غزل غزلهای سلیمان، واژه کبوتر استعاره ای جهانی برای زن است.چنانکه دانیلو (DANS) به نقل از گرگوریس نیسایی می نویسد: هر چه روح به نور نزدیکتر شود زیباتر میشود و در نور به شکل کبوتری در می آید و شاید از اینجا است که عاشق، معشوق خود را روح یا کبوتر خود میخواند. به هر تقدیر کبوتر پرنده ای است بی نهایت اجتماعی که همواره بر ارزشهای مثبت نمادگرایی اش تاکید شده است. } (فرهنگ نمادها ژان شوالیه جلد چهارم مدخل کبوتر صفحات ۵۲۵ الی ۵۲۷)

 

پایان 

 

@soltannasir

🧚‍♂🧚🧚‍♀🧜‍♂🧜🧜‍♀🧞‍♂🧞🕊

@soltannasir

 

           {پریکانیان مادی و پریان ۳}

 

ادامه...👇

 

یکی از دلایلی که شاید پریان در ادبیات مزدیسنای متاخر و دوره ساسانی بر موجودات اهریمنی اطلاق شده است این باشد که اکثر قریب به اتفاق پریان در جغرافیای ایرانشهر بر دین کهن ایرانی می باشند. و بر عهد و پیمان میترا (مهر) می باشند و البته ریاست آنان به نظر بنده با آناهیتا می باشد و بیشتر با وی مرتبط می باشند. زیرا همانگونه که پیشتر گفته شد پریان سیمیاگرند و دانش سیمیا با کوکب زهره مرتبط است. همچنین طنازی پریان و لطافتشان و علاقه شان به هنر و موسیقی و شعر و نقاشی و ... همه احکام کوکب زهره است. در پایان ذکر این‌ نکته نیز ضروری است ما پریان زرتشتی هم داریم اما در اقلیت می باشند.

 

 

اما حال به امکنه پریکانی ها و داستان پریانشان بپردازیم. در نشان دادن مکان پریان و قوم پریکانی باید بدین نکته توجه نمود که پریان چون خلقتشان از آب است. به دو گروه بحری و بری تقسیم می شوند. پریان دریایی معمولا نیم تنه بالایی انسان گونه و پایین تنه ماهی مانند دارند. که برای دقایقی یا ساعاتی چون وارد خشکی شوند می توانند نیم‌ تنه پایینی ماهی مانند خویش را به صورت پای انسانی درآورند. 

 

نکته : پریان دریایی انسان گونه هم وجود دارد که اساسا نیم تنه ماهی مانند ندارند. 

 

اما پریان بری (خشکی) چون موجودات آبی هستند زیستگاهشان در کنار رودها و چشمه ها و برکه ها و دریاچه ها و تالاب هاست. یعنی جایی زندگی می نمایند که هم آب وجود داشته باشد هم به بُعد و عالم زندگی آنان راه داشته باشد. در توضیح باید گفت اینگونه به نظر می آید که در کنار یک‌ چشمه گاه ممکن است یک یا دو یا سه یا بیشتر دریچه به عالم این موجودات وجود داشته باشد. در یک فضایی به طول پنج متر و عرض یک متر در بُعد ما سرزمینی متعلق به آنان وجود دارد که اگر شخص وارد شود خود دارای دشت ها و کوه ها و حتی رودها ممکن است باشد. 

 

ذکر این نکته شاید خالی از لطف نباشد که بیشترین تعداد پریان در جغرافیای امروزی ایران در ناحیه جنگل های هیرکانی می باشند که از خراسان شمالی شروع و در اران (جمهوری باکو) پایان می پذیرد. در کل خاور نزدیک باستان نیز بیشترین تجمع آنان در جغرافیای جنگل های هیرکانی و بخشی از قفقاز و آناتولی می باشد. 

 

 

 

اما حال جغرافیای قبیله پریکانیان ماد

 

در شرق استان اصفهان درست در جایی نزدیک تالاب گاوخونی شهری وجود دارد که ورزنه نامیده می شود. شهر ورزنه آخرین سکونتگاه زاینده رود است و پس از آن این رود به تالاب گاوخونی می ریزد. تاریخ دانان و محققین در ریشه یابی نام ورزنه گمانه زنی هایی نموده اند و معنی ورزنه را  کشت و کار بر روی زمین دانسته اند که به نظر ما درست نیست. ورزنه در شرق استان اصفهان، درست در جایی قرار دارد که قوم پریکانی سابقا مستقر بودند. نام ورزنه در ارتباط با نام روستای آیینه ورزان دماوند و آبشار آن و در ارتباط با آبشار ورزان منطقه توالش استان گیلان است. نام واژه ورزان همان زروان zarvan بوده است که مغان زروانی ساسانی ما احتمالا در دوره اسلامی جای واک 《و》 و 《ز》 را در نام آن عوض نموده اند تا از شناخته شدن منطقه و ریشه کهن آن جلوگیری نمایند تا از تعقیب و آزار تازیان مهاجم مصون بمانند. البته این احتمال هم دارد که تغییر نام زروان به ورزان در دوره ساسانی و تحت تاثیر فشارهای موبدان زرتشتی بر زروانیان انجام شده باشد. 

مناطق زروانی ورزنه اصفهان، آیینه ورزان دماوند، ورزان تالش و شهر کبودرآهنگ (کبوترآهنگ) در استان همدان مکان زندگی دو گروه از خاندان های پریان مهردینی است. نام این دو خاندان، ام کبوتران سفید و ام کبوتران خاکستری می باشد. ام کبوتران سفید مکان اصلیشان ورزنه اصفهان است. در نتیجه ورزنه اصفهان مکان اصلی حضور پریکانیان در سمت شرق بوده است. و کبوترآهنگ همدان که به غلط کبودرآهنگ نامیده می شود مکان زندگی پریان کبوتر خاکستری می باشد و مکان دوم استقرار پریکانیان در مادستان و غرب ایران می بوده است. 

 شهر ورزنه اصفهان همین امروز هم به شهر کبوتران سفید معروف است و چون بیگانه ای در این شهر وارد شود ملاحظه می نماید که بانوان در این شهر چادر سفید بر سر می نمایند. 😊 و خبری از چادر سیاه سنتی نیست. عده ای این رسم سفید پوشیدن بانوان ورزنه را مربوط به دوره زرتشتیان می دانند. و ریشه شهرت ورزنه به شهر کبوتران سفید را در سفید پوشی بانوان ورزنه ای می دانند که این غلط است. زیرا همانگونه که گفته شد ورزنه در دوره ساسانی مکان زندگی مغان زروانی بوده است که باقی مانده پریکانیان مادی بوده اند. و علت نام گذاری شهر به شهر کبوتران سفید ریشه در زندگی خاندان پریان کبوتران سفید در شهر ورزنه دارد. 

نکته جالب دیگر در مورد ورزنه وجود برج کبوترخانه در این شهر می باشد. 

 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🧚‍♂🧚🧚‍♀🧜‍♂🧜‍♂🧞‍♂🧞🧜‍♀🕊

@soltannasir

 

            {پریکانیان مادی و پریان ۲}

 

ادامه...👇

 

از بحث اصلی دور نشویم گفتیم که آیین مادها آیین مغان بوده که ظاهرا نوعی آیین مزدیسنای کهن با شاخصه های پررنگ میترایی بوده است. بنابراین پریکانیان نیز که از مادها بوده اند برای ایزدان یزش انجام می دادند. نه برای پریان که موجوداتی میرا هستند. 

بنابراین‌ نسبت دادن پری پرستی به پریکانیان، اشتباه و تهمتی نارواست. اما پس منشا نام پریکانی این قوم چیست؟! در مقاله آمده بود که پری دوستی این قوم نیز ممکن است در نام گذاریشان موثر بوده باشد. فقیر در ادامه مبحث ارتباط این قوم را با پریان نقل خواهم نمود. اما ارتباط داشتن با پریان دلیل مناسبی برای نام گذاری در نزد مردمان باستان نیست! بلکه نامگذاری در نزد مردمان کهن اینگونه بوده که نام جد اعلای یک دودمان را به عنوان نام آن دودمان انتخاب می کردند. مثال های بسیاری برای این نوع نام گذرای وجود دارد. از جمله دودمان هخامنشیان که نام جد اعلای آنان بر طبق نسب نامه ادعایی خودشان هخامنش بوده است. 

البته گاه ممکن است نام جد اعلای یک دودمان  منشایی اسطوره ای داشته باشد. من باب مثال یونانیان منشا قوم پارس را پرسی (رب النوع صورت فلکی پرساوش) می دانند. همان موجودی که دیوید اولانسی وی را با میترا یکی دانسته است. 

 

نکته: اینکه به فرض درست بودن نظر یونانیان پارسیان از ذریه مادی پرسی هستند یا ذریه معنوی وی جای سوال دارد؟ در مبحث هانومان گفتیم که هانومان پدر مادی داشته اما با اینحال از نسل ایزد وایو (باد) دانسته شده است. به مقالات هانومان مراجعه نمایید.

 

بنابراین مطمئنا منشا نام پریکانی برای یکی از قبایل ماد از دو حال خارج نیست: 👇

 

۱: اینکه جد اعلای پریکانی ها یک پریسان (دو رگه پری و انسان) بوده باشد. یعنی به عبارت دیگر یکی از پادشاهان یا ملکه های طایفه ای از  پریان با فردی از مادها ازدواج نموده باشد. حاصل ازدواج پریسانی بوده باشد که به مانند ما انسان ها مرئی بوده و همو جد اعلای پریکانی ها بوده باشد. و فرزندان وی که قبیله پریکانی را تشکیل می داده اند. با طایفه پریان مربوطه ارتباط داشته اند. و به عبارت دیگر عهد و پیمان هایی با یکدیگر داشته اند. 

 

۲: جد اعلای پریکانی ها فردی بوده باشد که با پریان ارتباط داشته و یا آنان را مسخر خویش کرده و به همین دلیل لقبی داشته مرتبط با این ویژگی خویش (ارتباط با پری) و سنت ارتباط با پریان در فرزندانش نیز باقی مانده باشد. 

 

 

فقیر بین این دو احتمال، نظریه اول را بسیار قوی تر می دانم. 

 

 اما حال به سراغ جغرافیای قوم پریکانی و پراکندگیشان بپردازیم. استاد ملکزاده در مقاله محققانه شان نشان دادند که اقوام پریکانی بر طبق نقل هرودوت حداقل در دو نقطه از سرزمین های ایرانی حضور داشته اند یکی در سمت اصفهان و دیگر در مناطق مادنشین غرب و شمال غربی. ایشان بر اساس شواهد زبان شناسانه سعی در ریشه یابی نام امکنه استقرار اقوام پریکانی نمودند. 

فقیر بی آنکه بخواهم امکنه احتمالی ایشان را در استقرار قبیله پریکانی نقض نمایم. با اطمینان کامل امکنه اصلی استقرار قوم پریکانی را نشان خواهم داد که به هیچ کدام از این امکنه در مقاله جناب ملکزاده اشاره ای نشده بود. 

 

نکته: نشان دادن امکنه اصلی استقرار قوم پریکانی، نافی امکنه مورد نظر جناب ملکزاده نیست. بلکه می تواند تکمیل کننده کار ایشان باشد. 

 

اما پیش از شروع بدین مسئله نیز اشاره نمایم که  از متون زردشتی اینگونه بر می آید که پری نامی بوده عمومی برای گروهی از موجودات که ما امروزه آنان را با عنوان جن و پری میشناسیم. جهی یا جهیکا از نظر ما از طوایف جنیان و جزو ۵۳ نژاد آنان است و جزئی از ۲۸ نژاد پریان نیست! اما در اوستا وی از پریان دانسته شده است.

 در متون زرتشتی دیوها غیر پریان می باشند. و حریف گروهی از دیوان تنها ایزدان می باشند. حال آنکه در شاهنامه و بعضی دیگر متون‌ زردشتی به جنگ فریدون با دیوهای مازندر و جنگ رستم با گروهی از دیوها اشاره شده است. ظاهرا بین دیوهایی نظیر دیو خشم و اپوش(دیو خشکسالی) که ایزدانی نظیر سروش و تیشتر با آنان در ستیزند با دیوان مازندر و امثال آنان افتراق وجود دارد. دیوانی که ایزدان با آنان می جنگند ظاهرا به مانند ایزدان نامیرا می باشند و خود رب النوع یا ربه النوع و یا تجسم بعضی  قوای طبیعی و صفات منفی و کاهنده موجود در طبیعت یا موجودات می باشند.  

اما دیوان‌ مازندر نظیر دیو سپید و پولاد دیو موجوداتی غول پیکر و میرا می باشند و همان موجوداتی هستند که ما آنان را بادی می دانیم و ۷۲ نژاد می باشند. 

بنابراین پریان (موجودات آبی)و ۲۸ نژادشان از نظر ما نسبت به جنیان (۵۳ نژاد آتشی) و دیوان  موجودات بسیار مثبت تر و دوست داشتنی تر می باشند. 

 

ادامه..👇

 

@soltannasir

🧚‍♀🧜‍♂🧜🧜‍♀🧚🧚‍♂

@soltannasir 

 

         { داستان گل سُرخ (رُز)۲۷}

 

          {سلوک طریقه تاریکی ۶}

 

 

ادامه...👇

 

{ مقصود اینکه چون که کفر او و ضرر وجود شوم او و شیخ او بر من روشن شد به تدبیر دفع مضرت ایشان از بندگان خدای تعالی مشغول شدم. چون به ولایت وی در آمدیم با آن ترک که همراه ما بود از پیش می رفتم و حال با او می گویم که اگر کسی را اعتقاد چنین و چنین باشد با او چه باید کرد؟ گفت: گردنش بباید زد.گفتم: این شیخ که با ما همراه است اعتقاد او این است، تو او را توانی کشت؟! گفت: اگر از وی کفری بشنوم توانم.گفت: همین که فرود آیم از وی چین و چنین سوال کن، و من می دانم که او جواب گوید، چون بگوید، تو از من بپرس که چنین کسی لایق چه باشد؟ من می گویم: لایق کشتن. تو در حال شمشیر بکش. در کنار جوی آب فرود آمده بودیم، فرود آمد و بر لب آب بنشست. آن ترک بر پای خواست و آن مساله که با او آموخته بودم سوال کرد و او همان جواب گفت. موجب قتل بود، ترک از من پرسید، گفتم: گردنش بزن که ملحد است، شمشیر برکشید او خود را در آب انداخت و در حال کلمه شهادت گفت. و گفت: کافر بودم، مسلمان شدم، و توبه کردم، من با ترک گفتم : صبر کن و او راگفتم: اگر راست می گویی کتب و رسایل آنچه داری در این طریقه همه را بیاور. همه را از خورجین بیرون کرد و در پیش من نهاد و اجازه نامه ای که شیخ او نبشته بود آنجا بود. گفتم: بر پشت این بنویس که من تا فلان روز همچنین اعتقاد داشتم، و شیخ عفیف الدین همچنین اعتقاد دارد، و اعتقاد خود را بر پشت اجازت نامه به خط خود بنوشت، آنگاه نگاه داشتم و باقی کتاب های او را در آن جوی بشستم واو به جانب آمل رفت. و شنودم که باز مرتد گشت و مرا در خاطر می بود که می باید که شیخ او در مصر رسوا شود، تا خلایق از اضلال او خلاص یابند. تا آنگاه که اتفاق افتاد که به کعبه 

رفتم و آن اجازت نامه ی شیخ او با من بود، و آن روز که قافله بر منا بود یکی از مریدان شیخ شهاب الدین سهروردی قدس سره در آنجا بود و با درویشی چند به زیارت او رفتم، الحق مردی بس عزیز بود. ساعتی بنشستم و از هر نوع سخن می رفت، از وی پرسیدم که شنیده ام که شیخ شهاب الدین قدس سره اوحد الدین کرمانی را مبتدع خوانده  است و و پیش خود نگذاشته، راست است؟! پیر گفت: بلی، من در آن مجمع در خدمت شیخ حاضر بودم که کسی ذکر اوحد الدین کرمانی کرد ، فرمود که: پیش من نام او مبرید ، که او مبتدع است ، اما روز دیگر هم در خدمت شیخ بودم که به خدمت شیخ گفتند که: این سخن را شیخ اوحد الدین گفته، بشنیده یی؟! که:هرچند شیخ مرا مبتدع گفته، اما مرا این مقاربت بس که نام من بر زبان شیخ رفت و در این معنی بیت عربی گفته و آن بیت اینست :

ماسائنی ذکراک لی فی بیتکا             بل سرنی انی خطرت ببالکا

و شیخ شهاب الدین خلق او را تحسین کرد. و دیگر سوال کردم از وی که شیخ عفیف الدین را دیده یی؟ گفت: آری، گفتم: چون مردیست؟ گفتم: مرد بزرگیست، و مشارالیه، و اکنون پادشاه به او مشغول است.گفتم: نه او ملحدیست، آن پسر گفت: چون؟! و تعجب کرد، من احوال او بگفتم، و آن مکتوب نمودم. پیر گفت:الحمدالله که دل من دروغگوی نبوده است،بعد از آنکه چندین سال است که او را ندیده ام، دل من می گوید که او ملحد است، و من او را تصدیق نمی کردم ، تا امروز معلوم شد.از آنجا بر خواستیم و رفتیم.روز دیگر در حرم که به نماز بامداد گزاردم و روی به خانه نشسته ام و غایب شدم و غیبتی سخت داشتم، کسی در غیب می گوید در عالم شهادت 

قومی منتظر تواند،من چشم بگشادم و دو جوان دیدم پیش من نشسته و سلام کردند.جواب گفتم، و باز غایب شدم،و دیگر در غیب می شنوم که می گویند:جمعی منتظر تواند،باز به تکلف چشم بگشادم و بر پای خاستم تا با خود آمدم و از از آن دو جوان پرسیدم از کجائید؟و به کجا می روید؟ ایشان گفتند: از خراسان می آییم و به مصر می رویم، به سلوک کردن به خدمت شیخ عفیف الدین. گفتم: او ملحد است و شما از من باور کنید، اما چون به آنجا روید شما را در خلوت نشاند و بعد از چندگاه که بیاید از شما بپرسد که چه دیده اید؟و شما همچنین بگوئید اگر شما را از خلوت بیرون آرد و بگوید که شما تمام شدید بدانید که سخن من راستست. آن دو درویش برفتند و شنیدم که همچنان کردند و هرچه من گفته بودم مشاهده کردند، از خانقاه بیرون آمدند و عفیف را تشنیع کردند.چون کار عفیف آنجا بزرگ بود نزدیک بود که ایشان را هلاک کنند که ناگاه حق تعالی او را رسوا کرد و سردابه یی که در آنجا خمر می خوردند پیدا شد و او را سلطان مصر بگرفت و از مصر بیرون کرد. }(چهل مجلس شیخ علاالدوله سمنانی صفحات ۱۶۵ الی ۱۷۳) 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir

🌹🌑🌑🌑🌑🌑🌑🖤

@soltannasir 

 

            { داستان گل سرخ رُز ۲۴}

 

            { سلوک طریقه تاریکی۳}

 

ادامه...👇

 

نکته ۲: سلوک تاریکی و طریقه اهریمنی برخلاف آنچه عده ای فکر می نمایند مشکل تر از سلوک طریقه الهی است. آنهم به چند دلیل 

 

۱: با فطرت انسانی سازگار نیست. اکثر انسانها  فطرتا خداجو می باشند. طریقه تاریکی با فطرت آنان در تضاد است. 

 

۲: در سلوک این طریقه برخلاف اشتباه اکثر افراد تنها گناه نمودن و به شیطن یا شیاطین باج دادن عامل پیشرفت نیست. بلکه ریاضت های اهریمنی خاص خویش را می طلبد و امتحانات خاص سلوکی خاص خود را دارد. سالک این طریق نباید جسم خویش را در اختیار شیاطین جنی و انواع دیگر موجودات اهریمنی قرار دهد. اکثر پیروان طریقه های اهریمنی در این مرحله متوقف می شوند و از طریق اجازه به حلول این شیاطین در بدنشان عملا عامل دست آنان می شوند و البته از این طریق خرق عادت هایی نیز کسب می نمایند. اما برای رسیدن به مرتبه بالاتر باید از اجازه دادن به شیاطین برای حلول در خویش خودداری نمایند.

 

۳: در سلوک طریقه الهی اگر انواع دردها و بلاها وجود دارد انواع نازها و نوازش ها نیز وجود دارد. انواع شراب ها را در کاس وجود سالک به فراخور حال و استعدادش می ریزند و اینگونه طی ملکوت و گذر از مقامات و منازل برایش راحت می شود. اما در طریقه تاریکی انواع ترس ها و خشم ها و حرص و آز و دروغ و ناسزا و کینه ها و نفرت ها و شهوت ها و انواع تجلیات قهری و ظلمانی و ... وجود دارد که در شرایط عادی برای انسان غیر سالک می تواند باعث بروز بیماری در جسم بشود چه برسد به اینکه با چنان شدتی برای سالک این طریقه اتفاق بیفتد! این روش سلوکی می تواند باعث بیماری و مرگ فرد شود. زیرا همانگونه که گفته شد با فطرت سلیم انسانی سازگاری ندارد. بدین خاطر نظر بنده این است تنها کسانی می توانند به حد اعلای این طریقه و جایگاه های اهریمنی خاص برسند که تطابق فطری با گناه و کثافات عالم ماده داشته باشند و این تطابق می تواند ناشی از حرام زاده بودن شخص و یا نطفه شان از شیاطین جنی یا ایزدان شیطنی و .. باشد و حتی می تواند دلیل دیگرش بستن نطفه اش در شرایطی خاص، مثل ماه گرفتگی یا قمر در عقرب  یا محاق قمر و یا خورشید گرفتگی و ... باشد. فردی که یکی از این شرایط و یا همگی این شرایط را دارد می تواند فردی باشد دارای استعداد خاص برای طی منازل سلوک طریقه اهریمنی و تاریکی وگرنه فرد عادی به نظر بنده به دلایلی که گفته شد توان طی این طریق را ندارد. 

 

 

نکته ۳: خوانندگان گرامی برای درک بیشتر و بهتر  ماجرای هفت طبقه عالم زیرین می توانند به اسطوره مرگ دوموزی و نزول اینانا به دنبال وی به عالم زیرین و برخورد وی با ملکه دنیای زیرین ارشکیگل (خواهرش) که همسر نرگال است مراجعه نمایند. ( در کانال ذکر شده است)

 

 

نکته ۴: ماشیح داود یا دجال لعین لعنت الله علیه در آخرالزمان فردی هست که نه تنها تمام این مقامات را طی خواهد نمود. و از تجلیات اهریمنی و تاریکی برخوردار خواهد شد بلکه وارث تمام اشیا و اسرار علوم شیطانی نیز خواهد بود. 

 

نکته ۵: نیروی اهریمنی یا تاریکی را شاید بتوان با انگری مئینو در اوستا برابر دانست که در مقابل سپنتامئینو قرار دارد. 

 

نکته۶: در طریقت سلوک تاریکی و اهریمنی عضوهای اصلی باید مهر باطنی بخورند. این یعنی چه ؟ 

همانگونه که عده ای از صوفیان و عرفای بزرگ نظیر مویدالدین جندی در کتاب کم نظیر  نفحه الروح گفته است اساس عرفان عملی در طریقه سلوک الی الله بر روی طهارت هشت عضو  است. چشم ها، گوش ها، زبان، دست ها، معده، فرج، پاها و در نهایت قلب است که مهمترین عضو است که اصل طهارت بر وی باید اعمال شود. این اعضا باید از مناهی دور باشند و تحت تصرف شریعت و سنت و سیره نبوی و علوی باشند. در مقابل در طریقه سلوک‌ تاریکی و اهریمنی این اعضا باید به گناهان کبیره بپردازند مثلا زبان به دروغ و تهمت و غیبت و فحش و ناسزا به مقدسین و مقدسات و.. بپردازد به مرور چنین زبانی به عنوان یک عضو مُهر باطنی میخورد. تک تک اعضای قالبی اینگونه است تا در انتها قلب مهر بخورد. چون قلب مُهر بخورد فرد برای همیشه دوزخی خواهد شد و تا هم فیها خالدون در آن خواهد ماند. تا تمام اعضا مهر نخورد فرد توان نزول و سیرکامل به جهان زیرین را پیدا نمی نماید. 

 

نکته۶: طریقه سلوک اهریمنی، طریقه ای کهن است و ریشه اش به دوره اساطیری تاریخ بشر باز می گردد و نباید آن را با طریقه هایی نظیر کلیسای شیطان آنتوان لاوی و امثالهم مقایسه نمود. اینکه این طریقه در دوره امپراطوری روم باستان وجود داشته یا خیر را نمی دانم. اما در هند وجود داشته و هم اکنون نیز وجود دارد و به نظر می آید که اگر نحله هایی در انجمن های مخفی به دانش سلوکی این روش اهریمنی دست یافته باشند ریشه اش به دوران جستجویشان در هند در همین یکی دو قرن اخیر باز می گردد. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌑🌑🌑🌑🌑🌑🏴🌹

@soltannasir 

 

            { داستان گل سرخ رُز ۲۳}

 

            { سلوک طریقه تاریکی۲}

                                             

ادامه...👇

 

 

همچنین همانگونه که سالک طریق الهی از صفات خاکی و آبی و بادی و آتش نفس خویش عبور می نماید تا به ملکوت اعلی صعود نماید. سالک طریق شیطنی _در حد اعلای خویش نه هر نوخاسته شیطان پرست به مانند لاوی و پیروانش_ به مانند طرق الهی و به نوعی بر عکس این طرق از صفات خاکی و آبی و بادی و آتشی نفس خویش عبور می نمایند و سپس به عوالم زیرین نزول می نماید. البته شاید بهتر باشد به جای واژه عبور نمودن واژه فرو رفتن را استفاده نمایم زیرا عبور صعود می آورد و آغشته شدن با کثافات این صفات (بخش منفی و تیره شان) سیر در عنصریات و ظلمات می آورد.

همچنان که سالک طریق الهی هنگام عبور از صفات خاکی نفس خویش بیابان ها و گذر از آن را در مکاشفات می بیند. سالک طریق شیطانی عبور از بیابان تاریک و گل آلود و خاک‌باتلاقی ریگزار و یا باتلاق های گل آلود می بیند. سالک طریق الهی در عبور از صفات آبی خویش عبور از دریاها و رودها و چشمه ها می بیند. سالک طریق شیطنی مرداب می بیند و چه بسا در سیر و کشف به اسرار مرداب ها و عوالم زیرین دست یابد. زیرا اکثر مرداب ها به عالم اموات دور در عوالم زیرین در برزخ راه دارد. به طور کلی بخشی از عوالم ارواح پس از مرگ در عوالم زیرین با مرداب و جغرافیای مردابی ارتباط دارد. به همین دلیل مرداب ها و جغرافیای مردابی اکثرا منفی است و معمولا مملو از شیاطین جنی و دیوها و موجودات خلقه الساعه خاص دیگری می باشد که مختص مرداب ها می باشند. 

 

نکته: اینجا نکته ای نیز وجود دارد. در اساطیر مصری و کیهان شناختی هرموپولیس نیز ایزدان با مرداب و نی زارهای ارتباط دارند.  این مسئله از نظر بنده نشان دهنده دو مسئله است. یک ایزدان مصری همانگونه که بارها گفته شد مثبت نیستند. و دوم اینکه در دین مصری و نظام ایزدانشان توجه به مرگ و اسرار آن نقش بسیار پررنگ تری از بابل و ایران و هند و یونان دارد که این خود ناشی از ارتباط خلقت ایزدان مصری و ارتباطشان با مرداب است. زیرا همانگونه‌ که‌گفته شد مرداب با عالم اموات دور در برزخ و جهان پس از مرگ ارتباط دارد. 

 

 

اما سالک طریق الهی در عبور از صفات بادی نفس خویش بادهای حیات‌بخش و نسیم‌ملایم و پریدن به هوا و طیران در هوا می بیند. سالک طریق شیطنی هوای مه آلود و وزیدن بادی سوزان در بیابانی برهوت مانند و گردبادها و هوای طوفانی می بیند. 

سالک طریق الهی در گذر از صفات آتشی وجود خویش تمثلاتی به صورت آتش روشن و صاف و یا نور شمع می بیند. سالک طریق شیطنی تمثلات  آتشی اش به صورت آتش با دود و  گدازه ها و مواد مذاب آتشفشانی و دود آتشفشانی است که از دل زمین بیرون می آید. 

اینگونه سالک طریق تاریکی پس از پشت سر گذراندن این مراحل به قهقرای عوالم زیرین نزول می نماید و پس از گذراندن امتحان هایی، همچنان که سالک طریق الهی از هفت آسمان می گذرد سالک طریق تاریکی گذر از هفت در و طبقه عالم زیرین اساطیری (شاید منطبق با هفت طبقه جهنم ما مسلمانان باشد و شاید هم نباشد و تنها مکانی برزخی و لطیف تر باشد) در نهایت با رسیدن به تختگاه پادشاه عالم زیرین و یا ملکه آن پس از گذراندن آخرین امتحان تاج شاهی را دریافت نماید. اما سالک طریق الهی به عرش الرحمن می رسد. 

 

نکته: صوفیه و عرفایی نظیر محی الدین در فتوحات عرش را دارای مراتب می دانند منظور ما اینجا از عرش همان عرشی است که در عالم کبیر و ملکوت اعلی وجود دارد و ما آن را در جسم با قلب منطبق می دانیم. 

 

بنابراین اگر سالک طریق الهی به منتهی الیه عالم کبیر برسد. سالک طریق ظلمانی به منتهی الیه عالم تحت الثری می رسد. اما در طریق الهی هر زمان قلیلی از سالکان می باشند که بنا به استعداد عین ثابت خویش عالم کبیر را طی می نمایند و پس از گذشتن از مقام سدره و شجره طوبی به مقام قرب قاب قوسین او ادنی می رسند. این طایفه همان هستند که در وصفشان می توان گفت ما همه بنده و این قوم خداوندانند. اینها کملین اولیای هر عصرند. صاحبان این مقام را شاه می نامند. نه هر نو رسیده ای را و آن عارفی که به منتهی الیه عالم کبیر می رسد مقام وزارت و تصرف در ملک سلطان را دارد. 

 

نکته ۱: مقام سالک طریق تاریکی با کملین اولیا الله قابل مقایسه نیست بلکه مقامی مساوی یا هم عرض مقام وزارت اولیا الله هم شاید نباشد. یعنی نباید اینگونه فکر نمود که فردی به انتهای مقامات ظلمانی می رسد از مقام وزرای خداوندی نظیر مقام اوتاد در دوایر اولیا الله بالاتر است! اما با اینحال چنین فردی قدرتمند می باشد و شاید از رجال الغیب و ابرار در دوایر اولیا برتر و قوی تر باشد !

 

ادامه...👇

 

 

@soltannasir

🌹🌑🌑🌑🌑🌑🌑🏴

https://t.me/soltannasir/3061

قسمت هایی از فیلم   Tremors.A.Cold.Day.in.Hell محصول ۲۰۱۸   که آخرین سری (ششمین) از  فیلم های tremors می باشد که احتمالا سازندگان این مجموعه فیلم ها از داستان شامیر در تلمود تاثیر گرفته اند. 

 

پ ن : بر اساس تلمود شامیر کرم غول پیکری بود که توسط دیو آسمودی به حضرت سلیمان نبی داده شده بود. و حضرت سلیمان علیه السلام با کمک این کرم غول پیکر سنگ ها را می برید و هیکل را می ساخت. 

 

@soltannasir

 

          {انجمن مخفی دیر صهیون۱}

 

{دیر صهیون

یکی از انجمن های سری که مورد توجه عموم قرار گرفته است و در نتیجه موفقیت بزرگ اثری به نام اصول داوینچی است، دیر صهیون میباشد. برخی از منفی گرایان ادعا میکنند که این گروه  اصلا وجود ندارد اما تاریخ و-من-موافق این موضوع نیستیم همزمان با شوالیه های تمپلار، انجمن رهبانی کاتولیک در اورشلیم وجود داشت بیانیه پاپ از وجود انجمنی که دارای دیرها و صومعه هایی در کوه کارمل در فلسطین و به علاوه املاکی در جنوب ایتالیا و فرانسه بود خبر داد که وجود این انجمن را ثابت نمود بنابراین سازمانی به نام دیر صهیون با دبیرخانه ای از اسناد در آنِماس به ثبت رسید.

هرگونه مشکلی که مردم در پذیرش وجود دیر صهیون دارند مستقیما ریشه از مردی میگیرد به نام پییر پلانتارد، که دروغ خود را در سراسر اروپا پخش کرده بود.گزارش شده است که او هوادار نازیها و ضد یهود بوده و از دوستی با بزرگان به خود می بالیده و ظاهرا دبیر کل و در آخر استاد بزرگ دیر صهیون بوده است ولی آخرین ادعای او برایش مشکل ساز شد.

در حالیکه در سال 1960 در دیر خدمت میکرد مشغول جعل اسنادی شد که مربوط به زنده ماندن اصل و نسل مِرُوینگیانز، سلسله ای از پادشاهان فرنگی بود. این اسناد به نوبه خود به عنوان بخشی از تحقیق برای کتاب تبار مقدس، جام مقدس استفاده شد. وقتی که نویسندگانی چون مایکل باگنت، ریچارد لی و هنری لینکلن اثر خود را در سال 1982 منتشر کردند بلافاصله تبدیل به پرفروشترین کتاب ها شد.

هنگامی که تبار مقدس، جام مقدس منتشر شد احساسات عمیقی را به وجود آورد و سپس در لیست تحریم شدگان کلیسای کاتولیک قرار گرفت. اصول داوینچی نوشته دان بران(رمانی که از فرضیه باگنت مالی و اثر غیر تخیلی لینکلن الهام گرفته بود)و کتابهای دیگری نیز دنباله رو این نظریه بودند.همه آنها تئوری بحث انگیزی که تبار عیسی مسیح تا به امروز باقی مانده اند و اینکه این راز را نگه داشت ارائه دادند. متاسفانه وقتی که پلانتارد سرانجام اعتراف کرد که اسناد جعلی بوده اند و او قصد داشته این تصور غلط که خود نیز بخشی از تبار مروینگیانز است را القا کند محققین به تبار مقدس،جام مقدس پشت کردند زیرا از منابعی استفاده کرده بود که سندیت آنها اشتباه بود.اصول داوینچی همیشه بسیار مورد انتقاد قرار گرفته و چندین کتاب به رشته تحریر در آمدند تا کل فرضیه را کم ارزش نشان دهند.

پس فکر میکنید اینکه تمام جریان در مورد بچه داشتن مسیح از بین میرود درست است؟ اما این طور نیست و در حقیقت جریان معروفتر شد. بخش اعظم این امر به دلیل تبلیغی است که سر و صداها ایجاد کرد و سبب شده است که محققین مسیحی از کارهای تجاری بیرون بیایند و از آنچه که حس میکنند کلیسای کاتولیک مسیحیت و خود عیسی مسیح را مورد هجوم قرار داده است دفاع کنند. (مانند آن جمله معروف هملت "به نظر میرسد که این خانم خیلی اعتراض میکند")

در جریان این اشتیاقات بین المللی،بسیاری از افراد،اسناد دیر صهیون را که پیدا شده بود مورد بررسی قرار دادند و سرانجام با پییر پلانتارد تماس گرفتند که بسیار مشتاق صحبت کردن بود. بلافاصله بعد از اینکه پلانتارد اظهار کرد که بخشی از تبار مروینگیانز است ثابت شد که ادعاهای او اشتباه است و برای اثبات ادعای او در مورد اصل و تبارش در سال 1984 بدنبال تحقیر مردمی، از سمت استاد بزرگ دیر صهیون استعفا داد و در فوریه2000 درگذشت.احتمالا فکر می کنید که مجادله بر سر این انجمن با اعترافات پلانتارد پایان می پذیرد اما بخاطر اصول داوینچی این مجادله ها تاکنون از بین نرفته است. یکی از دلایلی که هنوز در این مورد بحث و جدل وجود دارد این است که اگرچه جعلی بودن اسناد باگنت، لی و لینکلن در کتابخانه ملی پاریس به سرعت و به آسانی تایید شد از قرار معلوم در آنها تا حدودی واقعیت نیز وجود دارد و این رشته  به انجمن صهیون که از قرن12 وجود داشت ختم میشود حال سوال اینجاست که پلانتارد این اطلاعات را از کجا آورده بود تا سند سازی کند؟واقعا چه کسی فکر میکند یک فرد حقه باز مثل پییر پلانتارد این همه وقت به این نقشه بسیار پیچیده اختصاص دهد درحالیکه هیچ اطلاعی از اینکه ممکن است روزی این موضوع برملا شود ندارد.

اگر نویسندگان تبار مقدس، جام مقدس این اسناد را کشف نمیکردند آیا هنوز این کتاب در کتابخانه ملی خاک میخورد؟ آیا دیر صهیون هنوز وجود دارد و اگر اینگونه است آیا تمامی این هیاهوها پوششی بود تا فعالیت هایشان را مخفی کنند؟طرفداران نظریه توطئه اینگونه فکر میکنند و این موضوع بحث انگیز را زنده نگاه میدارند.}

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🕍

تصویر آیریس iris ربه النوع رنگین کمان و گل زنبق (iris)  با دو جام در دست و گل های زنبق بنفش رنگی که در پایین پای وی قرار دارند. 

 

اووید شاعر رومی می گوید پس از اینکه رومولوس جاودان شد و به مقام ایزدان ترقی یافت. همسرش هرسیلیا هم از ایزدان در خواست کرد که تا بتواند یکبار دیگر در کنار شوهر باشد. جونو (جونو همسر ژوپیتر معادل رومی هرا همسر زئوس است) دعای او را شنید. و ایریس را نزد او فرستاد. ایریس هرسیلیا را تنها با انگشت خویش لمس نمود و او را جاودانه نمود. 

 

ایزدبانوی ایریس پیام آور ایزدان و همتای مونث هرمس می باشد. وی بیشتر در خدمت هرا همسر زئوس می بوده است. همچنین وی ساقی ایزدان نیز بوده است و برای ایزدان شهد و نوشیدنی آماده می کرده است. 

همچنین ایریس ابرها را با پارچ خویش سیراب می نموده است. 

 

@soltannasir

🌹🌷💐

 

 {عید عشاق در نزد یهودیان4 ט"ו באב Tu Beh Aav}

 

ادامه...👇

 

{بخش دوم این لوح با سرود و دعای هفت کثیرات و با آوردن نام آنان پایان می یابد. این نام ها شاید به گونه ای با ازدواج و تولد کودک پیوند دارند و تنها یک نام است که مهجور می نماید و او جوان ترین کثیرات است که یگانه خوب نام دارد. }(کتاب اساطیر خاور نزدیک بین النهرین نوشته جان گری نشر اساطیر صفحات ۱۶۱ و ۱۶۲)

 

پ ن : مطالب داخل 《》 متن الواح کنعانی بود و سایر بخش ها توضیحات جان گری نویسنده کتاب بود. 

 

 

خواننده گرامی به چند نکته توجه نماید. ازدواج بین ایزد ماه یره (یاریخ) و ایردبانوی ماه نیکال صورت می گیرد. پدر نیکال ایزد تابستان حی رب است. به یاد بیاورید که جشن عشاق یهودیان در نیمه ماه آو در تابستان انجام می شود. 

همچنین ایزد ماه یره برای مهریه ایزدبانوی نیکال این وعده را می دهد که برای وی تاکستانی از زمین بر می آورد به یاد بیاورید که جشن عشاق با نخستین خوشه چینی انگور ارتباط دارد. 

 

اما ماه کامل هنگامی است که ماه در بدر و در نیمه مسیر خویش قرار دارد. در نزد اهالی علوم خفیه، اعمال جمالی در نیمه‌اول ماه قمری بهتر است انجام شود و اعمال جلالی و قهری در نیمه دوم ماه قمری 

یعنی ماه از هنگام تولد خویش تا نیمه که رو به افزایش است جمالی است. و از نیمه تا به کاهش و ناپدید شدن جلالی است. می دانیم که در طبیعت زنان مظهر جمال و مردان مظهر جلال می باشند. نیمه ماه هنگامی است که جمال و جلال هر دو در آن متعادل است. 

بر همین منوال می توانیم نیکال را به عنوان ایزدبانوی ماه با نیمه اول ماه و یره را به عنوان ایزد ماه با نیمه دوم ماه اینهمان بدانیم. و نیمه ماه هنگامی است که جمال و جلال به یکدیگر رسیده اند و با یکدیگر پیوند برقرار نموده اند. 

با این تفسیر و نگاه و از مجموع  شواهد و قراین اینگونه بر می آید که جشن عشاق هم به مانند بعضی دیگر از سنت های یهودی سنت پاگانی و به جا مانده از تمدن کنعانی است. 

 

 

نکته : چینی ها در بدر کامل قمر در ماه هشتم تقویم خویش جشن خرمن چینی ای دارند که با ایزدبانوی ماه هنگ_لو ارتباط دارد. که این خود ارتباط جشن ایزدبانوی ماه در نیمه ماه قمری و ارتباطش را با خوشه چینی در یک تمدن دیگر مثل چین نشان می دهد. 

 به فقرات زیر توجه نمایید : 👇

 

{جشن ماه که به افتخار خدای بانوی ماه هنگ_لو برگزار می شد، یکی از سه جشن بزرگ سالانه ی چینی است: این جشن در پانزدهمین روز هشتمین ماه، یعنی در هنگام بدر ماه در اعتدال خریفی برگزار می شود. نذورات شامل میوه ها و شیرینی های شکری است، که به همراه شاخه یی گل تاج خروس سرخ فروخته می شود. مردان در این مراسم شرکت نمی کنند. این جشن مشخصا یک جشن خرمن چینی است، و در آن ماه نماد👈 باروری است. ماه همذات آب است، جوهر آن یین  است، و مانند خورشید، در ماه هم حیوانی سکونت دارد که یا خرگوش است یا قورباغه }(فرهنگ نمادها ژان شوالیه جلد پنجم صفحه ۱۲۵)  

 

 

در پایان‌امیدوارم ریشه شناسی جشن عشاق یهودیان که‌همزمان با انفجار بیروت بوده است و بعضی از ساکنین فلسطین اشغالی انفجار بیروت در ایام این جشن را نوعی هدیه دانسته اند و اظهار خوشحالی نمودند بتواند در شناخت بهتر دشمنان صهیونیستی و رفتارشناسی شان به ما کمک نماید. درست است که اغراض سیاسی پشت چنین اتفاقاتی بسیار بسیار مهم تر از مسائل ماورایی و اعتقادی است. اما انتخاب زمان ها توسط دشمنان صهیونیستی کاملا آگاهانه و منطبق با جشن ها و مراسم هایی است که بعضا ریشه در سنت مشرکانه و پاگانی دارد. و شاید نوعی فدیه دادن به این موجودات هم باشد که آنان را راضی نمایند. نکته جالب دیگر ماجرا این است که تا جایی که می دانیم ایزدان کنعانی نظیر مولوخ و تانیت و .. بیشتر قربانی سوختنی دوست داشته اند تا قربانی با خونریزی و انفجار بیروت‌هم قربانی سوختنی داشته است. 

 

پایان

 

@soltannasir

🌜🌝🌛

 

   {عید عشاق در نزد یهودیان۲ ט"ו באב Tu Beh Aav}

 

ادامه...👇

 

{در برخی از کتب باستانی یهود نیز آمده است که این روز را پروردگار برای هم بستگی قبائل دوازده گانه یهود در ایام باستان تعیین کرده بود تا افراد هر قبیله بتوانند همسر آینده خویش را از میان دخترکان قبائل دیگر برگزینند که به صورت جشنواره عشق و رقص و آواز اجرا می شد. در این روز مردان وزنانی که به دنبال همسر می گشتند، در این مراسم با هم آشنا شده و پیوند زناشوئی می بستند. 

در سنن باستانی، مردان جوانی که مایل به یافتن همسر دلخواه خویش بودند، هنگام ورود به مزارع و تاکستانها، با منظره دختران جوانی روبرو می شدند که درحال رقص و پایکوبی و ترانه سرائی بودند. دختران با  گفتن این جمله "چشمانت را به من بدوز، به چشمانت بگو که به زیبایی دل نبندند، بلکه به آن چه که خانواده ای برپا می کند"، با همسر احتمالی آینده خود آشنا می شدند. شاعران یهود با الهام از این ابیات اشعار زیبائی سروده اند و ترانه سرایان اسرائیلی در سالهای اخیر آهنگهای بسیار از این اشعار ساخته اند.

درست است که در اسرائیل امروز دخترکان برای آن که همسر دلخواه خویش را بیابند، دیگر لباس سفید بر تن نمی کنند و به تاکستانها و مزارع نمی روند و ترانه سر نمی دهند و به پایکوبی و رقص نمی پردازند، ولی این موعد به عنوان روز عاشقان در تاریخ عبری ثبت گردیده و توسط یهودیان برگزار می شود و امشب و فردا (دوشنبه) یکی از ایام شاد مهم در تقویم اسرائیل است و از هر نظر با روز والنتین رقابت می کند.  

در اسرائیل هر سال در چنین تاریخی، با پدیدار شدن قرص کامل ماه در آسمان، که خود به رومانتیک شدن این شب می افزاید، زوجهای عاشق، خود را برای یک شب فراموش نشدنی آماده می کنند. بازارخرید سبدهای گل ، شکلات وانواع وسائل زینتی پر رونق است.  چند سالی است که با بالا رفتن سطح زندگی در اسرائیل، زوجهای جوان (و حتی سالخورده) یک روز را در هتلهای لوکس می گذرانند و با هم به ماساژ میروند، در جکوزی می نشینند، به کنار استخر می روند، با آهنگ ویولون شام صرف می کنند و یک روز و شب خود را در حال و هوای پرشکوه و اشرافی سپری می کنند.

به مناسبت روز عاشقان، جشنهایی در سراسر اسرائیل برگزار می شود که یکی از آنها فستیوال چیدن سیب از درخت است. ریشه این آئین در آن است که بنا بر معتقدات، عشق اول بین آدم وحوا نیز به خاطر سیب بود. این جشنواره دو روزه با برگزاری رقص و آواز همراه است. 

از دیگر جشنواره های جالب که در سالهای اخیر در اسرائیل برگزار می شود و هر سال با استقبال گسترده تری روبرو می گردد، برگزاری مراسم جشن و آواز در تاکستانهای کشور است. این مراسم در تاکستانهای ناحیه ای به نام "لاخیش" در جنوب اسرائیل  زیر نور شمعها برگزار می شود و با موزیک ورقص همراه است.  یکی از برنامه های جالب این جشنواره لگد مالی انگور برای برداشت شراب است. شهرک لاخیش به روی خرابه های یک شهر باستانی با همین نام بنا شده و به علت آب و هوای ویژه ای که دارد، امروز نیز همانند دوهزار سال پیش زمینش برای پرورش انگور بسیار مناسب است و شرابش بسیار مستی بخش.

 این جشن زیبا وعاشقانه،  با داشتن سابقه ای تاریخی ومذهبی، امروز به عنوان یک روز فرهنگی زیبا برای ملت باستانی یهود محسوب می شود که اسرائیلیان عاشق هر سال با اشتیاق بیشتری آن را برگزار می کنند. }

 

نوشتۀ: ژیلا رشید - فلسطین اشغالی

 

 

@soltannasir ⁠⁠⁠⁠⁠ (http://cdn.ditakbot.ir/BFBAQ)

 

 {عید عشاق در نزد یهودیان3 ט"ו באב Tu Beh Aav}

 

ادامه...👇

 

در مورد عید روز پانزدهم ماه عبرانی آو مقاله خانم ژیلا رشید را ملاحظه نمودید. بنده طبق معمول در کتب فارسی در مورد دیانت یهود و صهیونیسم در مورد این جشن چیزی نیافتم. که این ضعف چهل و یک ساله ما را در شناخت یهودیان و رژیم جعلی اسرائیل و مبارزه با آن نشان می دهد. اما ناچار با کمک جستجو در محیط نت اطلاعاتی ولو جزئی بدست آمد که در ادامه از نظر خواهید گذراند.

برخلاف ادعای خانم رشید تا آنجایی که بنده تحقیق نمودم در تورات در مورد این عید چیزی به طور مستقیم نیامده است. در کتاب قضات از مجموعه تنخ فصل 19 الی 21 اشاره ای به داستانی شده است. که در ضمن داستان می توان پی برد که بنی اسراییل این جشن را از پیشترها بزرگ می داشته اند. و این جشن با نخستین برداشت از محصول تاکستان ها انجام می شده است و آخرین برداشت ظاهرا تا یوم کیپور به طول می انجامیده است.

در تلمود جشن توبآو و یوم کیپور از مهمترین ایام شادی یهودیان به حساب آمده است. اشاره مستقیم به این جشن در بخش میشنای (تورات شفاهی، چیزی معادل احادیث و روایات در نزد مسلمانان البته با تفاوت هایی) کتاب تلمود آمده است. یکی از دلایلی که ربی های یهودی برای عید بودن این روز نقل نموده اند این است که در این روز اجازه ازدواج‌ با دختران قبایل دیگر داده شد.

 

همچنین در بعضی روایات دیگر وقوع این عید علی الظاهر پس از دوران چهل ساله سرگردانی یهودیان برای ورود به سرزمین موعود و جدیدشان بوده است. باید دید اگر این انفجار کار اسرائیلیان باشد که‌ تقریبا از شواهد اینگونه بر می آید. آیا آنان قصد ورود به لبنان و اشغال مجدد این کشور را دارند ؟ اگر اینگونه باشد آیا اینبار برنامه اشغال لبنان، نظامی خواهد بود یا برنامه شان اشغال نرم توسط ماکرون و فرانسویان خواهد بود ؟!

 

 

اما با توجه به اینکه این مراسم با ماه کامل (یک حالت نجومی) و خوشه چینی انگور (کشاورزی) ارتباط دارد. به نظر می آید که شاید یک جشن کهن کشاورزی پاگانی مردمان کنعانی بوده است که بنی اسرائیل آن را به عنوان یک جشن ملی دینی در درون خود زنده نگه داشته اند. مطالعه جشن ها و اعیاد یهودیان و همچنین کتب مقدس یهودیان تاسی گرفتن یهودیان را از آیین های کشاورزی کنعانیان و پرستش بعل و ال به جای یهوه را به اثبات می رساند. بسیاری از محققین نظیر میرچا الیاده در کتاب تاریخ اندیشه های دینی بر این مسئله صحه گذاشته اند. 

به نظر فقیر آنگونه که‌ بررسی نموده ام احتمالا این مراسم از جشن ازدواج ایزد ماه و ایزدبانوی ماه در کنعان وام‌گرفته شده است. به فقرات زیر توجه نمایید : 👇

 

{ ازدواج خدای ماه و ماه خدابانو

 

لوح ازدواج خدای ماه یره yerah با ماه خدابانو نیکال، که در اساطیر بین النهرین نین گال nin_gal (بانوی سبد یا خانه) نام دارد، با دعای خدابانوان ناظر بر تولد کودکان کثیرات kathirat، به‌ معنی یگانه ماهر، پایان می یابد. این روایت از دید شناخت کیفیت قرار داد ازدواج در کنعان و همانندی این مراسم با مراسم ازدواج عبرانیان کهن و روستائیان عرب امروز از اهمیت ویژه یی برخوردار است. نخستین گام در این راه همانند مراسم‌روستائیان عرب معرفی داماد به پدر عروس است: 《پس ماه، رخشنده آسمان فرستادگانی را نزد شهریار 👈تابستان حی رب herhb می فرستد: نیکال را بگو که ماه مَهر شایسته ای می پردازد، بگذار که ئیب (یگانه پر ثمر ) به خانه خویش درآید، مهر را پدر نیکال دریافت می کند: هزار سکه نقره، ده هزار سکه طلا؛ عروس را گوهر لاجورد پیشکش می دهم از زمین آیش وی 👈تاکستانی بر می آورم و از زمین آیش او باغستانی. 》 

پدر حی رب بدان سان که نزد روستائیان عرب مرسوم است در مرحله نخست آری نمی گوید:

《ای بخشاینده ترین خدایان خواستار دختر بعل باش مهر را به دختر بعل پیشکش کن تو را من نزد بعل واسطه خواهم شد و عثتر (از ایزدان) از مهر سخن خواهد گفت نزد یبردم ybrdmy بشتاب باشد که شیر، دختر پدر خویش را عروس تو سازد. 》 

شیر یا اسد همانا عثتر، ونوس رخشنده ترین ستاره بعد از ماه است. این برداشت از آن جا است که شیر حیوان_کیش خدابانوی باروری و حاصل خیزی ایشتر در میان رودان و آنات در کنعان و نام ایشتر از ستاره خدای صحرا عثتر گرفته شده است. خدای ماه در تمنای خویش ابرام می کند و می گوید: 《نه، بگذار نیکال خود مرا پاسخ گوید و از آن پس مرا داماد خویش ساز》پس مهر به خانواده عروس پرداخت می شود. 《ماه عروس بهای نیکال را به خانه عروس می فرستد پدر عروس ترازو را برپا می کند. مادر کفه های ترازو را مرتب می کند. برادران عروس وزنه ها را در ترازو می چینند و خواهران عروس عروس بهار را در ترازو قرار می دهند.》 }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌜🌝🌛

 

  {عید عشاق در نزد یهودیان1 ט"ו באב Tu Beh Aav }

 

با توجه به اینکه فاجعه انفجار لبنان مصادف با روز عید عشاق یهودیان که یک عید فرعی و به ظاهر کم اهمیت در نزد آنان است واقع شد و احتمال اینکه این انفجار کار اسرائیلیان باشد بسیار زیاد است. توضیحاتی را از خانم ژیلا رشید ساکن فلسطین اشغالی در مورد عید عشاق یهود به اشتراک می گذارم.

 

{اگر در فرهنگ غرب، روز والنتین (Valentine Day) را بعدها به روز عشاق مبدل کردند، در آئین یهود روز عاشقان در تورات نگاشته شده و از چند هزار سال پیش توصیه گردیده است.

روز عاشقان در وسط ماه عبری "آو" (پانزدهم این ماه) برگزار می شود که ظاهرا ماه سوگواری و غم است، زیرا به باور یهودیان، بیت المقدس (هیکل سلیمان)، دو بار در روز نهم ماه آو توسط اشغالگران خارجی ویران شد و هر سال یهودیان در چنین روزی به سوگ می نشینند و آن را "تیشعا به آو" (روز نهم ماه عبری آو) می خوانند. یهودیان ایران این آئین را با نام "روز نهی" برگزار می کردند که به معنی روز نهم است و به نهمین روز از ماه عبری آو اشاره دارد.

ولی کمتر از یک هفته پس از سپری شدن یکی از غمناک ترین ایام دینی یهود، روز عاشقان فرا می رسد که در پانزدهم ماه عبری آو واقع می شود و در اصطلاح یهودی آن را ט"ו באב  Tu Beh Aav یا روز پانزدهم ماه آو می نامند و همیشه در شبی واقع می شود که قرص ماه به اوج خود رسیده و مهتاب همه جا را روشن ساخته است.

بنابراین بدیهی است که زمان دقیق برگزاری این آیین از روی نمایان شدن قرص کامل ماه در آسمان تعیین می گردد . در روزگاران گذشته، در فرهنگ یهود کامل شدن قرص ماه در آسمان را به روز باروری زنان هم ارتباط می دادند.

در کتاب مقدس یهود (تورات) آمده است که در چنین روزی دختران باکره با پوشیدن لباسهای سفید ، آوازه خوانان ورقص کنان به مزارع و تاکستانها می رفتند تا همسری برای خود بیابند. ردای سفید نه تنها بر زیبائی اندام و ابهت و شخصیت دخترکان می افزاید، بلکه پوشش یکسان آنان، فقیر یا غنی بودن خانوادهایشان را نیز می پوشاند و همه در یک ردیف دیده می شوند. }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir ⁠⁠⁠⁠⁠ (http://cdn.ditakbot.ir/BFBAO)

تصویر گل زنبق سفیدرنگ فلورانسی Iris florentina نوعی گل شکوفه سفید از Iris germanica است. این گیاه به عنوان یک گیاه زینتی در مناطق معتدل تقریباً در سراسر جهان کشت می شود. Iris florentina یک گیاه چند ساله از جنوب اروپا ، عمدتاً ایتالیا (از جمله شهر فلورانس) و فرانسه است. (منبع ویکی پدیای انگلیسی مدخل https://en.m.wikipedia.org/wiki/Iris_florentina)

 

پ ن : انجمن مخفی دیر صهیون هم که تصویر زنبق را در نشان خویش دارد. هسته اولیه اش در فلورانس و جنوب ایتالیا و شرق فرانسه و البته کوه کرمل در فلسطین اشغالی شکل گرفت.

 

نکته: لئوناردو داوینچی دانشمند  و نقاش و گیاه شناس بزرگ که از اعضای این انجمن مخفی بود در فلورانس تحصیلات خویش را گذرانده بود. 

 

@soltannasir

🌸🌺🌼🌻🌹🌷a

تصویر پرچم کشور فرانسه در زمانِ بوربن ها که قبل از انقلاب فرانسه بود و بعد مدت کوتاهی از 1815 تا1830

آن گلهای زرد رنگ وسط پرچم هم 👈گل زنبق می باشند که نماد خاندان سلطنتی فرانسه است.

 

پ ن:این پرچم در بخش تصاویر «پرچم فرانسه» در ویکی پدیای فارسی موجود است. 

 

@soltannasir

تصویر نماد انجمن مخفی دیر صهیون تاریخ  تاسیس  ۱۰۹۹ میلادی 

 

تصویر گل زنبق را در این نماد مشاهده می نمایید. گل زنبق در لاتین ایریس iris نامیده می شود که نام ربه النوع رنگین کمان در اساطیر یونان است. 

جالب است که لئوناردو داوینچی عضو مهم انجمن مخفی دیر صهیون، خود نقاش بزرگی بوده است. علم الالوان و رنگ آمیزی و جلوه گری توسط رنگ ها با ربه النوع رنگین کمان ایریس ارتباط دارد و  لئوناردو داوینچی در این علم استاد مسلم بود.  

 

@soltannasir

🌸🌺🌹🌷💐🌼🌻

تصویر نماد معروف پادشاهان فرانسه و فلورانس که به نماد گل زنبق تفسیر شده است. (برگرفته از کتاب فرهنگ نگاره ای نمادها در هنر شرق و غرب ترجمه رقیه بهزادی صفحه ۲۹۱)

به شباهت نماد زنبق با نماد انجمن مخفی 👈دیر صهیون دقت نمایید. 

 

{اصل و منشا نشان معروف پادشاهان فرانسه و شهر فلورانس به شکل نامشخص، نامشخص است. این علامت شاید یک شیوه نقشپردازی شده سه گل زنبق یا شاید از نوک سلاحی مانند نیزه سه شاخه شیوا مشتق شده باشد. اگر این علامت صورت یک گل باشد روزگاری نماد زندگی به شمار می رفت. در هنر عیسوی ممکن است جای سوسن را به عنوان گل اصلی مریم عذرا بگیرد. در منظره عید تبشیر، نوک عصای جبرئیل را نشان می دهد. (در نقاشی خیالی وگرنه ارتباطی با این ملک مقرب ندارد. فقیر) نقش زنبق در ۱۱۴۷ به عنوان علامت سلطنت 👈فرانسه اتخاذ گردید و نشان مقدسان بعدی و دارای خون سلطنتی، یعنی لویی نهم و لویی اهل تولوز شد. نشان شارلمانی(متوفی در ۸۱۴) و زنوبیوس اسقف فلورانس زنبق بود.}(کتاب فرهنگ نگاره ای نمادها در هنر شرق و غرب ترجمه رقیه بهزادی صفحات ۲۹۱ و ۲۹۲)

 

@soltannasir

🌸

https://t.me/soltannasir/2984

قسمت هایی از فیلم اسپایدرمن 3 محصول سال 2007 که در آن مرد ماسه ای را نشان می دهد. 

 

در واقع ایده این مرد ماسه ای از گولم در نزد قبالیست ها وام گرفته شده است. 

هر چند این مرد ماسه ای با آن دسته از موجوداتی که در جزایر بالئاری علی الخصوص ایبزا وجود دارد متفاوت است. اما با اینحال این کلیپ می تواند به فهم بهتر مخاطب در باره آن موجودات کمک نماید. 

 

 

نکته : هالیوود را باید بسیار جدی گرفت فهم سازندگان یا شاید مشاورین فیلم ها و انیمیشن ها و سریال های آمریکایی در ژانر ماورا بعضا از فهم بعضی به اصطلاح اساتید علوم غریبه در داخل کشور بیشتر است. 

 

 

@soltannasir

تصویر خیالی iris ربه النوع رنگین کمان در اساطیر یونان. گل زنبق را هم ایریس می نامند زیرا وی ربه النوع گل زنبق نیز می باشد. 

{ایریس در اساطیر یونان پیک خدایان و به خصوص پیام آور زئوس و هرا بود. او زنی هم مقام با هرمس بود. همچون هرمس بالدار سبک پا و تیزتک بود؛ نیم چکمه یی بالدار بر پا و کادوسه یی به دست داشت. روپوشی به رنگ رنگین کمان به بر داشت و در هوا ره می سپرد. ایریس نماد رنگین کمان و به ترتیبی کلی رابط میان زمین و آسمان و میان خدایان و آدمیان بود. ایریس در تئوگونی هسیودوس به عنوان دختر تاوماس (شگفتی) و الکترا (کهربا) معرفی شده و این موضوع بعضی از مفسران را بر آن داشته که ایریس را نماد و حامل سیاله ی روحی از خاستگاه الهی بدانند. ایریس (زنبق) گلی بهاری است. در ژاپن آن را تصفیه کننده و محافظت کننده می دانند. برگهای ایریس (شوبو) در حمام گذاشته می شود (برای حفظ جسم در مقابل اثرات زیانبار بیرون و برای جلوگیری از آتش سوزی). به همین منظور گاهی گیاه ایریس (زنبق) را بر پوشال خانه ها می کارند. ژاپنیها در ۵ می حمام‌ زنبق می گیرند تا از تمام الطاف آن در طول سال بهره مند شوند}(فرهنگ نمادها شوالیه ج ۱ ص۳۱۶)

@soltannasir

 

            {داستان گل سرخ (رُز) ۲۱}

 

ادامه...👇

 

اما گفته شد لرد خوزه در بخشی از کاخ خویش در اتاقی که شومینه ای در آن قرار دارد. تصویر هفده نفر از شاگردان وی وجود دارد که هفده عصای خاص کهن هر کدام متعلق به یکی از این شاگردان است. 

یکی از این هفده شاگرد خوزه، بانویی یهودی به نام پنلوپه است که به نظر در دهه چهارم زندگی خویش قرار دارد.

در چهار سوی کاخ شخصی لرد خوزه چهار مجسمه خرگوش قرار دارد. که در واقع نماد جنیان خرگوشی شکلی هستند که محل اسکانشان جزایر بالئاری است و با خوزه و شاگردانش مرتبطند و از کاخ وی محافظت می نمایند.

 

خوزه و شاگردانش با موجودات عجیبی مرتبط اند که نمی دانم چه بناممشان ?! شاید از این جنبه که پوشیده هستند جن باشند.

این موجودات که در ساحل جزیره ایبیزا زندگی می نمایند حالت افقی دارند. و به نظر توده ای از خاک یا ماسه ساحل هستند که چشم و دهان دارند. و ناگهان در برابر فرد توده ای ماسه ای شکل ظاهر می شود و سپس به خود شکل می گیرد و چشم و دهانشان مشخص می شود و با آنان سخن می گوید. سپس چون بخواهد ناپدید شود. این توده ماسه ای شکل در نظرشان از هم جدا (یعنی ذرات ماسه از هم فاصله می گیرد). و شکل خود را از دست می دهد سپس ناپدید می شود. 

 

 

نکته : این موجودات ماسه ای شکل به مانند جنیان پوشیده و نامرئی هستند. بعید است که اینان جزو بنی جان یا بنی شومان باشند.  شاید موجوداتی مثالی باشند. اما اگر شخصی که چشمان وی باز است و جسمش تطابق با عوالم لطیف تر دارد. اینان را لمس نماید گویی که ماسه ساحل را لمس نموده است. البته همانگونه که گفته شد رویت و لمسشان توسط افرادی عادی ممکن نیست. فقیر نمی دانم آیا چنین موجوداتی تنها مختص جزایر بالئاری می باشد؟ یا اینکه در سواحل کشورهای گوناگون موجوداتی کم و بیش شبیه به اینان وجود دارد ؟!

 

 

لرد خوزه و شاگردان وی با موجوداتی موکّل (نگهبان) مانند به نام سرافیم ها ارتباط دارند. این سرافیم ها آن فرشتگان سرافیم معروف نیستند. به نظر ما جن نیز نیستند بلکه نگهبان می باشند. این سرافیم ها بال دارند. کلاهی شبیه کلاه کشاورزان اسپانیایی که نوعی کلاه حصیری است بر سر دارند و به نظر نگهبان زمین ها و مزارع می باشند. 

 

نکته : سرافیم ها در نزد مسیحیت و قبالیست های یهودی فرشتگانی مقرب و قدرتمند با شش بال هستند. اما در بعضی متونشان سرافیم ها دارای چندین مرتبه هستند و ظاهرا سرافیم های پایین رتبه تری نیز در نزد آنان وجود دارد.

 

 

 

اما در مورد مقام شاه تاریکی لرد خوزه 

 

از حضرت مولانا زین الدین نقل دارم که می فرمودند ماسون اعظم برخلاف نظر اکثر افراد به مثابه قطب الاقطاب در دوایر اولیای الله است. و ماسون ها نیز به مانند اولیا الله مقامات خاص و دوایر اولیای شیطان دارند. 

همانگونه که حضرت صاحب الامر عجل الله مقام قطبیت کبری را دارند و قطب آسیای وجود و هستی می باشند. دجال ماشیح داود در برابر ایشان در مقامات اولیا شیطن قرار خواهد داشت. و همانگونه که در عالم اسلام دو دایره ولایت شمسی و قمری اولیا وجود دارد که دایره شمسی ۳۶۰ نفر و قمری ۳۵۴ الی ۳۵۵ نفر اولیا الله می باشند. (این اولیای الله و اقطابشان با پیران مدعی سلاسل صوفیه معاصر ما که مدعی مقام قطبیت و غوثیت عالم می باشند و اکثرا در مقامی از مقامات طریق متوقف شده اند و حتی بعضا بویی از معنی ولایت اولیا الله به مشام جانشان نخورده است اشتباه گرفته نشوند. ) و برای هر کدام از مقامات قطبی داریم من باب مثال قطب الاشجار که درخت های زمین را حفظ می نماید و مدد از مقام زکریای نبی می گیرد. یا قطب متوکلان یا قطب السیاحین و یا قطب عالم غیب و ملکوت عبدالرب قطب عالم شهادت عبدالملک و یا ابدال سبعه که هر کدام قطب یک اقلیم از اقالیم هفت گانه زمین می باشند یا اوتاد اربعه که هر کدام قطب یکی از جهات چهارگانه هستند و قس علی هذا 

اولیای شیطن نیز  مقاماتی و دوایری را در بین خویش دارند. البته نه دقیقا به موازات و هم عرض مقامات اولیای الله، اما ظاهرا تقسیم بندی اش تا حدی شبیه به مقامات آنان است.

 

نکته ۱: اینکه شاه تاریکی در مقامات ماسون ها دقیقا چه مقامی است را نمی دانم اما مسلما جزو مقامات بسیار برجسته باطنی آنان است. 

 

نکته۲ : باید دقت شود همانگونه که پیران مدعی قطبیت سلاسل معاصر مراتبی را در سیر و سلوک گذرانده اند و دارای حالات و کراماتی هم‌ممکن است باشند اما بعضا بوی ولایت اولیای الله و دوایرشان به مشام جانشان نرسیده باشد. و پنداشت قطبیت عالم و یا نیابت خاصه باطنی امام عصر عجل الله و ...را در خیال خویش داشته باشند. گرند لژهای لژ بزرگ لندن و اسکاتلند و نیویورک و پاریس و غیره هم در جبهه مقابل نسبتشان با لرد خوزه و شاگردان وی مثل نسبت اقطاب صوفیه است با اولیای الله. 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir 

🌹

 

            {داستان گل سرخ (رُز) ۲۰}

 

ادامه...👇

 

علتی که به هانومان پرداختم شباهت وی با میمون ابانوخ در علوم غریبه تمدن اسلامی هست. زیرا همانگونه که گفته شد میمون هانومان از جنیان میمون شکلی است که در نزد هندوان موکل سفلی روز شنبه است و با زحل ارتباط دارد. و ایزد شانی که رب النوع زحل است. موکل علوی روز شنبه در نزدشان است. 

 

اینجا شاید سوالی پیش بیاید و آن این است که اگر هانومان به ماسون های ایبزایی در اسپانیا کمک می نماید و با آنان ارتباط دارد پس حتما موجودی شیطانی است ؟ 

پاسخ بدین سوال مشکل است. باید ببینیم تعریف ما از شیطانی دقیقا چیست ؟ اگر منظورمان این است که وی از شیاطین جنی است آنگونه که شیاطین جنی رویت شده اند. خیر وی هیچ شباهت ساختاری با چنین نوع از جنیانی ندارد. بلکه علی الظاهر به عنوان یک جن بسیار قدرتمند است که تا حدی نورانی هم به نظر می رسد. 

اینجا سوال دیگری پیش می آید آیا هر موجود نورانی ای لزوما الهی است ؟ 

 در پاسخ باید گفت خیر. هر موجود نورانی لزوما الهی نیست! یعنی به مانند فرشتگان کارگزار درگاه الهی نیست و یا به عنوان یک موجود مکلف به مقام تسلیم و عبودیت پروردگار نرسیده است. 

 

هانومان در نهایت یک جن نسبتا نورانی و قدرتمند است. هر کسی که با جنیان سر و کله زده باشد برایش عجیب نیست که چطور ممکن است ماسون های بالئاری هانومان را جذب نموده باشند! 

وقتی هانومان ارادت راما را در قلب دارد. آنگاه اگر لرد خوزه و شاگردانش رامایان بخوانند و ذکر رام را در مجلس خویش زنده نمایند. (دقت شود که هانومان هم همانگونه که زعفر و سعفر به روضه هفتگی حضرت اباعبدالله علاقه داشته و دارند به رام و ذکر مناقبش علاقه دارد) اگر آنان مراسم های خاص هانومان را در شنبه و سه شنبه برگزار کنند وی جذب می شود و ارتباط می گیرد. این مراسم ها شامل مانتراها و اورادی در ستایش هانومان و دادن پیشکش به وی و استفاده از بخور مورد علاقه اش و رنگ مورد علاقه اش می باشد. 

همچنین احتمال دارد که هندوان نیز به مانند علوم غریبه تمدن اسلامی که دعوات و عزیمت و قسم نامه ها و ..در آن وجود دارد. دعوت خاصی برای هانومان داشته باشند. حتی ممکن است آنان (ماسون های بالئاری) از کتب خاص علوم غریبه تمدن اسلامی که در آن به میمون ابانوخ و دعوت وی اشاره شده است در دعوت هانومان استفاده کرده باشند. 

هانومان مسخر لرد خوزه و شاگردانش نیست اما در حال حاضر ارتباط دوستانه و دائمی با آنان دارد و البته فقیر بالشخصه باورش برایم مشکل است که خوزه و شاگردانش بدون کمک گرفتن از اساتید هندی توانسته باشند تنها از روی کتب خطی هندی و یا اسلامی موفق به ارتباط برقرار نمودن با هانومان و شیوا و گانشا و کالی شده باشند. درست است که غیر ممکن نیست اما بسیار مشکل است. زیرا بخش هایی از دانش عملی علوم غریبه تجربی و سینه به سینه است. 

پیشتر از به خدمت گرفتن هندوان و بسیاری از اساتید معنوی ادیان مختلف توسط انجمن های مخفی با منابع مالی ای که در دست دارند سخن گفته بودم. همچنین از اینکه قبالیست ها بخشی از ضعف های عملی خود را در بدست آوردن خرق عادات با دانش عملی هندوان و تبتی ها جبران نموده اند. 

 

 

 

نکته : به یاد دارم شخصی که مورد اذیت ملکه طایفه ای از جنیان قرار می گرفت. چون از آیت الله شیخ علاالدین برای کمک به ایشان سوال شد? ایشان پس از چند روز بررسی گفتند یکی از راه هایش استفاده از طیف خاصی از رنگ بنفش به عنوان لباس و نگین انگشتر و حتی پرده منزل توسط فرد آزار بیننده بود. زیرا ملکه این طایفه از جنیان به شدت به این رنگ خاص علاقه دارد و با آن آرامش می گیرد و با استفاده از آن طیف خاص بنفش از دستور شوهر انسی خویش مبنی بر آزار فرد مزبور اطاعت نخواهد کرد.

 

این نکته را نقل نمودم تا خواننده گرامی دریابد که این موجودات در عین اینکه دارای شعور می باشند و فیظیک جسمی خاصشان توانایی هایی  به آنان می دهد که ما انسانها فاقد آن هستیم. اما نوع ادراک و شعورشان تفاوت هایی با ما انسانها دارد و در مجموع از  ما پایین تر است و می توان آنان را با ترفندهایی جذب کرد و تحت تاثیر قرار داد. بنابراین عجیب نیست که ماسون های بالئاری هانومان را جذب نموده اند.

 

 در مجموع فعلا هانومان با جبهه دشمنان امام عصر عجل الله و حضرت عیسی روح الله همکاری می نماید اما هنوز مهر باطل بودن برای همیشه به وی نخورده است و شاید در سالهای آینده پیش از آنکه دیر شود به جبهه حق بپیوندد هر چند که چنین احتمالی ضعیف به نظر می رسد. 

 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🙈🐒🙉🙉

تصویر قبر عارف بزرگ شیخ علاالدوله سمنانی واقع در خانقاه وی در صوفی آباد سمنان (۶۵۹ الی ۷۳۶ هجری قمری)

 

از شیخ علاالدوله سمنانی در مورد مکاشفه در مورد مقام استاد و طریقتی که خداوند وی را بدان حواله نموده نقل است: 👇

 

{فرموده که روزی یکی از مریدان سلطان بایزید که در حیات بود و کار کرده چنانکه سیف الدین باخرزی را با او خوش بودی به غایت، و او در آخر مدت ده سال با ما بود. روزی با ما میگوید: چونست که تو با این خاندان ارادات آوردی و سلوک جز به متابعت سلطان بایزید بسطامی نکردی؟! گفتم: من این نمیدانم، اما یک نوبت وضو ساختم، در اثنای آن دیدم که دیوار قبله بگشاد و از آن سوی فضایی بنمود و آسمان و ستاره مشتری مینمود. پرسیدم که این چیست؟! یکی گفت: این نور سلطان بایزید است، ساعتی شد و آسمانی دیگر دیدم تمامی نورانی همچو خورشید، گفتم: این سلطان شیخ مجدالدین بغدادیست آن درویش به تعجب شد. بعد از آن گفتم این سخن نه به آن می گویم که در مراتب ایشان بیانی میکنم یا ترجیح می نهم، شیخ مجدالدین را بر سلطان بایزید. اما هرکس را که حق تعالی حواله کرده است به مشربی، چون او توجه به آن مشرب کرد و متابع آن طریق شد حق تعالی جهت ثبات قدم او در آن طریق شیخ او در اعلی مراتب بر او جلوه کند وگرنه علی التحقیق مراتب در قیامت پیدا شود و نشان علو مرتبه درین عالم جز به متابعت حبیب مطلق صلی الله علیه و سلم نیست. هرکس متابع تر مرتبه او عالی تر است. } (چهل مجلس صفحات ۲۱۰ الی ۲۱۱)

 

پ ن : نسبت تربیتی شیخ علاالدوله سمنانی اینگونه است. وی شاگرد شیخ نورالدین عبدالرحمن کسرقی اسفراینی و وی مرید شیخ احمد جورپانی و وی مرید شیخ رضی الدین علی لالا و وی از شیخ مجدالدین بغدادی تربیت یافت. شیخ مجدالدین شاگرد شیخ نجم الدین کبری بود. 

 

نکته : درویشی از طریقه بایزید می پرسد از شیخ علاالدوله چرا تو سلوک جز به طریق سلطان بایزید نمودی ؟ علاالدوله حکایت مکاشفه خویش را در مورد برتری شیخ مجدالدین بغدادی از اساتید نسبت تربیتی خویش بر بایزید نقل می نماید. سپس این مکاشفه را اینگونه تعبیر می نماید. چون خداوند فردی را به مشربی هدایت می کند شیخ او را در اعلی مرتبه به اون نشان می دهد تا وی بر آن مشرب استقامت نماید و دلش میلی به طرق دیگر پیدا ننماید که اگر دلش میلی با طرق دیگر پیدا نماید نسبت ارادت وی از دل و ولایت شیخ بریده شود و نمی تواند از ولایت تربیت شیخ به درستی استفاده نماید. 

 

 

 

@soltannasir ⁠⁠⁠⁠⁠ (http://cdn.ditakbot.ir/QFHB)

 

تذکره شیخ صفی الدین اردبیلی

محمدالکاتب(نشاطی شیرازی)

قرن ۱۰

ترجمه داودبهلولی

چاپ اول ۱۳۸۸

نشرادیان

۵۰هزارتومان

✅ده نسخه موجود

🎲پرداخت آنلاین

@ketabhayekhobqom

🌺۴نسخه فروخته شد

تصویر مقبره شیخ محمدعلی موذن سبزواری خراسانی واقع در مشهد مقدس معروف به گنبد سبز از علما و مشایخ بزرگ کامل مکمل تصوف و عرفان. این مقبره بسیار مورد توجه شیخ حسنعلی نخودکی بود.

شعری از ایشان در وصف حضرت مولانا صاحب الزمان عجل الله : 👇

 

 

{ای دلبرای ای دلبران رحمی که دارد دل فغان 

دل واله و شیدا شده از دیدن صاحب زمان 

 

ای سروران ای سروران آن سرور کون و مکان 

از دل هویدا میشود نام خدا صاحب زمان 

 

ای بیخودان ای بیخودان آیید بخود یکزمان 

تا چند بی تابی کنید بنمود رخ صاحب زمان 

 

ای عاقلان ای عاقلان خواهم کنم مجنونتان 

یک شمه چون سازم بیان از رتبه صاحب زمان

 

ای سرخوشان ای سرخوشان سرخوش ز جام وحدتید

جامی که او را میدهد بحر سخا صاحب زمان

 

مقصود از کون و مکان دانی که شد اندر جهان

فخر زمین و آسمان شاه جهان صاحب زمان 

 

هم آدم و نوح است او هم موسی و روح است او

هم صبر ایوب است او دارای دین صاحب زمان

 

هم صالح و هود است او جرجیس و داود است او 

شاهی سلیمان یافته از دولت صاحب زمان

 

میدان محمد او بود هم نور احمد او بود

عالی و اعلی دان که هست سلطان دین صاحب زمان

 

خلق حسن علم حسین هم زهد زین العابدین

هم اوست باقر بی گمان دانا بحق صاحب زمان 

 

هم جعفر صادق بود هم موسی ناطق بود

شاه رضا و هم تقی فخر جهان صاحب زمان 

 

باشد نقی و عسکری هم هادی راه یقین

قطب زمین و آسمان دان حضرت صاحب زمان

 

شاها موذن میکند شاهی ز فر دولتت

کلب خودت چون‌ خوانده ای صد شکر یا صاحب زمان }

 

@soltannasir ⁠⁠⁠⁠⁠ (http://cdn.ditakbot.ir/EOFC)

ادامه...👇

 

{ماه در آسمان بر می خاست و هانومان که میدانست با برخاستن ماه اثر گیاه دارو از میان میرود ماه را بلعید و پس از فرود آمدن زخم راما و لکشمانا را با گیاه دارو درمان کرد.هانومان در خدمت به سرور خویش راما از خود شایستگی کامل نشان داد.وقتی جنگ لانکا پایان گرفت و سپاهیان به ایودهیا بازگشتند راما از او خواست که آنچه را جویای آن است بر زبان آورد.هانومان از راما خواست تا بدان زمان که مردمان از راما سخن میگویند زنده بماند;یاد راما هرگز نمی میرد و چنین بود که هانومان عمر جاودان یافت. }

 

 

@soltannasir

🐒

تصویر نبرد هانومان و راونا 

 

 ادامه.👇

 

{به شرط باز داشتن هانومان از یافتن گیاه دارو و کشتن او نیمی از قلمرو خود را به او میبخشد. کال نیمی به طمع تصرّف نیمی از قلمرو راونا خود را به هانومان رسانید و به هیأت پیری نیکوکار بر او نمایان شد.آپسره ای که هانومان او را از نفرینی رهانیده بود هانومان را از هویت کال نیمی آگاه کرد و هانومان پای کال نیمی را گرفت و به جانب لانکا به پرواز درآمد و او را در جلوی تخت راونا رها کرد.هانومان در جستجوی خود برای گیاه دارو با ایندرا روبرو شد و ایندرا نیز او را گمراه ساخت اما هانومان سرانجام گیاه دارو را یافت و به سرعت باد به جانب لانکا به پرواز درآمد.هانومان چندان شتابان پرواز میکرد که در پی خویش تندبادی به پا میکرد و هم بدین دلیل وقتی از فراز ایودهیا میگذشت بهاراته به تصور آنکه با اهریمنی روبرو است تیری به جانب او رها و هانومان را مجروح کرد هانومان به زمین افتاد و بهاراته با پی بردن به خطای خود از او پوزش خواست و از او خواست که با تیری خطای او را کیفر دهد. هانومان بهاراته را بخشید و دیگر بار به جانب لانکا به پرواز درآمد و نزدیک شامگاه به لانکا نزدیک شد. }

 

ادامه.👇

 

@soltannasir

🐒

تصویر هانومان در حال آتش زدن کاخ راونا

 

ادامه...👇

 

{در میانه راه ماده رکشسی به نام شوراسه راه هانومان را سد کرد و دهان گشود تا هانومان را فرو بلعد. هانومان با کوچک کردن تن خویش به کام شوراسه درآمد و در آنجا بزرگ و بزرگتر شد و شوراسه را منفجر و نابود کرد. هانومان با رسیدن به لانکا به اندازه طبیعی خود که به اندازه گربه ای بود درآمد و در چنین هیأتی به همه جا سرکشید و از موقعیت دفاعی لانکا آگاه شد و حتی به اتاق خواب راونا نیز راه یافت. پیش از این دیدیم که هانومان سیتا را یافت و پس از رسانیدن پیام راما به سیتا باغ راونا را ویران کرد. سپاهیان راونا، هانومان را اسیر کردند و هانومان در فرصتی از چنگ آنان گریخت و لانکا را به آتش کشید. در نبرد و حمله راما به لانکا، هانومان نشان داد که جنگجوئی دلیر است اما بزرگترین خدمت او به راما همانا پرواز او به هیمالیا و یافتن گیاهی بود که با آن میتوانست زخم مهلک راما و لکشمانا را درمان کند. در سفر هانومان به هیمالیا رکشس ها مشکلات بسیاری برای او بوجود آوردندو هانومان بر همه مشکلات پیروز شد. راونا به غولی به نام کال نیمی(کال نیم) وعده داد }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir 

🐒

تصویر سپاه میمون ها به ریاست میمون هانومان 

 

ادامه.👇

 

{پس از آنکه سیتا توسط راونا (شیطانی جنی) اسیر شد. هانومان پیش از راما به لانکا رفت تا پیام راما را به سیتا برساند و از موقعیت دشمن آگاه شود و دیدیم که میمون ها و خرس های سیاه خود را در اختیار راما قرار دادند. هانومان برای راه یافتن به لانکا با مشکلات و خطرهای بسیاری روبرو شد: شامپاتی برادر جتایو شهریار کرکس ها هانومان را آگاه کرد که لانکا را تنگه ای به طول صد فرسنگ از بوملاد هند جدا میسازد. هانومان با دوستان خود به مشورت پرداخت و میمونی به نام اَنگد او را گفت که هانومان میتواند از این تنگه بگذرد اما نیروی او چنان تحلیل میرود که نمیتواند باز گردد و میمونی پیر، هانومان را گفت اگر به سرشت خدائی و نیروی خود متکی باشد در این راه موفق میشود.پس هانومان به قله کوه مَهِندر رفت تا درباره کاری که در پیش داشت به تأمل بنشیند هانومان بر قله مهندر به تأمل مشغول بود که تن او لرزید و چندان بالید که در عظمت با کوهی برابر شد.هانومان برای پرواز به لانکا خود را آماده یافت و درحالیکه از چشمانش آتش می بارید غرّش کنان به جانب لانکا به پرواز درآمد. }

 

 

ادامه.👇

 

@soltannasir

🐒

تصویر هانومان ایستاده در برابر رام و سیتا (همسر رام)

 

ادامه..👇

 

{شاید علت این نامگذاری این باشد که در نزد عبرانیان شنبه یا شبات _که متعلق به زحل است_ روز استراحت و راحتی می باشد. 

 

نکته: میمون هانومان در اساطیر هند متولد روز سه شنبه است و شاید رنگ سرخ وی و مبارز بودنش نیز ریشه در تولد وی سه شنبه یا مریخ روز داشته باشد. زیارت هانومان در هند روزهای شنبه و سه شنبه انجام می شود. 

 

نکته ۲: نام نُعمان به معنای سرخ در عربی بسیار به ریشه ن ع م شبیه است که گویی بر وزن فُعلان یا حتی فعلان صرف شده است. اما فقیر در ادبیات عرب ن ع م را به صورت ترکیب نعمان naman یا نُعمان nouman  ندیده ام. البته ظاهرا نَعَمان وجود دارد اما استعمالش اندک است. اگر فردی متخصص در ادبیات عرب اطلاع دقیق تری دارد به بنده اطلاع دهد. زیرا ترکیب نعمان اگر در  نزد اعراب از ریشه ن ع م ساخته شود به کلمه نوخ נוח در ادبیات عبری از نظر معنایی و محتوایی بسیار شبیه است و آنگاه اینهمانی هانومان و ابانوخ تقریبا مسلم خواهد بود. هر چند که در غیر این صورت هم هانومان هنوز به احتمال قوی همتای ابانوخ در علوم غریبه تمدن اسلامی است. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🐒

مجسمه هانومان که تپه ای را از جای کنده

 

ادامه..👇 

 

{تنها در 👈یمن یافت می شود که کشوری کهن و عرب زبان است. پس جغرافیای حضور جنیان میمون شکل و دروازه های ورود و محل اسکانشان می تواند در تمام نقاط زیست بوم میمون از جمله در یمن باشد! بنابراین وجود نام سامی برای هانومان غیر ممکن نیست. 

 

نکته: مسئله جالب این است که نام تعدادی از حکمرانان محلی کشور حیره در امپراطوری ساسانی که اصلیتی یمنی داشتند. نُعمان بوده است. 

 

هانومان در اساطیر هند همتای میمون ابانوخ در علوم غریبه تمدن اسلامی است. در کتب علوم غریبه تمدن اسلامی به کرات میمون ابانوخ را حاکم سفلی روز شنبه می دانند که با کوکب زحل مرتبط است و کسفیائیل را حاکم علوی این روز می دانند. در نزد هندوان، هانومان حاکم سفلی روز شنبه است و شانی shani ایزد زحل موکل علوی این روز است. بنابراین میمون هانومان در هند همتای میمون ابانوخ است. ابانوخ אבא נוח واژه ای عبرانی است متشکل از دو کلمه אבא aba ابا به معنای 👈بابا و נוח noakh نوخ به معنای آسایش و راحتی است. در واقع ترکیب ابانوخ به معنای بابا راحتی، یا بابا آسایش می دهد. }

 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🐒

تصویر مجسمه سرخ رنگ هانومان 

 

ادامه...👇

 

{ملاحظه می نمایید که دانشمندان در ریشه شناسی نام هانومان نتوانسته اند به یک نظر قطعی برسند و اکثر این دانشمندان نام هانومان را غیر آریایی و متعلق به اقوام دروییدی که ساکنین اولیه هند بوده اند می دانند. اما ممکن است که نام هانومان یک نام سامی و مرکب از دو واژه ها + نُعمان باشد. «نُعمان» کلمه ای است که در زبان عربی معنی سرخ و خون و شقایق می دهد. «ها» در زبان سنسکریت و اوستایی به معنای مانند می باشد. هانومان (ها+نُعمان) در چنین واژه شناسی ای معنای سرخ مانند خون مانند می دهد. و این نام با رنگ سرخ چهره هانومان در اساطیر همخوانی دارد. اما اینکه چطور ممکن است یک موجود در هند نامی سامی داشته باشد. این مسئله برای اسطوره شناسان آکادمیک غیر قابل قبول است اما از نظر بنده ممکن است. زیرا هانومان جن میمون شکل است. پس ما باید ابتدا نگاه نماییم که میمون بومی کدام مناطق فعلی و کهن در جغرافیای بشری است?! در جغرافیای کهن را نمی دانیم. اما در جغرافیای فعلی میمون علاوه بر هند و شرق آسیا در آفریقا و آمریکای جنوبی نیز وجود دارد در غرب آسیا تنها در 👈یمن یافت می شود }

 

 

ادامه..👇

 

@soltannasir

🐒

تصویر مجسمه هانومان به رنگ سرخ

 

ادامه...👇

 

{{خاورشناس F.E Pargiter (1852-1927) بنیاد این فرضیه را نهاد که هانومان خدای دروییدی اولیه بود. بر طبق این تئوری نام Hanuman مشتق می شود از واژه زبان اولیه جهان تمیل ( Tamil) برای میمون مذکر ana-mandi اولین دگرگون شده به Anumant نامی که در حال استفاده است. Anumant بر طبق این فرضیه بعدها به Hanuman سانسریت شد. زیرا آریایی های باستانی با یک خدای میمون محبوب متعلق به دروییدی های باستانی مواجه شدند این تصور کلی را (یکی کردند) و سپس سانسریت شد. 

بر طبق Murray Emeneau شناخته شده برای مطالعات زبان شناسی تمیل اش، این تئوری معنایی ندارد زیرا واژه قدیمی تمیلی mandi  در ادبیات Ca kam می تواند تنها معنی "میمون مونث" را بدهد و Hanuman مذکر است. به علاوه Emeneau می افزاید، ترکیب ana-mandi مفهوم معنایی در تمیل ندارد، چیزی که بسیار خوب پیشرفت کرده و دستور زبان و قوانین معنایی اش پیشرفت کرده است. ("پرچانگی برجسته") علم اشتقاق لغات بر طبق «Emeneau» 

بنابراین محتمل و باورکردنی است.}(منبع : ویکیپدیای انگلیسی مدخل hanuman) }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🐒

ادامه...👇

 

{در روایتی دیگر نامیرایی هانومان پاداش خدمت صادقانه او به راما است. نیروی بدنی و زیرکی هانومان از او متحدی نیرومند برای راما پدید می آورد؛ نه تنها به سرعت باد پرواز می کند که او را نیرویی است که با آن درختان و کوه ها را از جای می کند و او را یارای آن است که خود را بزرگ و کوچک و نامرئی سازد. در نبرد سیمایی وحشتبار و به عظمت کوه و بلندی یک برج دارد؛ با پوستی زردرنگ که چون زر گداخته می درخشد، چهره ای 👈سرخ که به سرخی یاقوت است و دُم او را انتهایی نیست؛ و در روبرو شدن با دشمنان آنان را با غرشی از پای در می آورد. (اساطیر هند ورونیکا ایوانس) 

 

 

 

اما ریشه نام هانومان یکی از مسائلی است که ذهن محققین را بسیار درگیر نموده است. اکثر محققین بدین نتیجه رسیده اند که نام هانومان یک نام سنسکریت و هندو نمی باشد. بنابراین سعی نموده اند که ریشه آن را در زبان های دیگر هند مثل زبان دروییدی ها بیابند : 👇 }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🐒

تعداد صفحات : 34

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 161
  • آی پی دیروز : 189
  • بازدید امروز : 210
  • باردید دیروز : 280
  • گوگل امروز : 34
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 490
  • بازدید ماه : 7,325
  • بازدید سال : 80,614
  • بازدید کلی : 1,149,052