loading...
سلطان نصیر

 

                  (مدینة الاولیا  )     

 

حکایت : شیخ (روزبهان بقلی شیرازی )

در معنی این حدیث که رسول صلوات الله فرمود: ان الجنة بالمشرق الحدیث

بعد از تاویلات که فرموده بیان کرده که : 

این جنت اشارت به بستان الاولیا است , 

و حکایتی نقل کرده از ابوعبدالله که گفت : در مسجد الحرام بود و رفیقی داشتم ابوالخیر نام از بحیرن (در متن بحیرن آمده نه بحرین)  . ناگاه هفت تن را دیدم که از در مسجد در آمدند و به طواف مشغول شدند . (این هفت تن ابدال سبعه از دایره اولیا الله هستند که هر کدام قطب یکی از اقالیم هفت گانه می باشند)چون از طواف فارغ شدند : به هنگام رفتن ابوالخیر مرا گفت : ایشان را دریاب که از اولیا حق اند. من از پی ایشان برفتم . ایشان را دریافتم , و با ایشان می رفتم . یکی از میان ایشان مرا گفت : باز گرد . من فرو ماندم , بزرگ ایشان مرا گفت بگذار تا بیاید. جواب داد که به چهل سالگی نرسیده است . گفت : رها کن شاید که محرومش نگذارند . بعد از آن با ایشان می رفتم , و زمین زیر قدم ما گوئیا طی می کردند . ناگاه خود را اندر مدینه رسول (ص) یافتم از زیارت رسول (ص) فارغ شدیم . همچنان در صحبت ایشان می رفتم تا هنگام شام ناگاه به مرغزاری رسیدیم پر لاله و انواع ریاحین و مرغان رنگین بسیار آنجا . هفتاد تن  آنجا بدیدم 

نماز شام و خفتن بگذاردیم . چون شب بگذشت , و تباشیر صبح پیدا شد , نظر کردم شهرستانی دیدم سور آن از سنگ سفید پاره پاره بر هم نهاده در غایت لطافت , چندان که بدان زیبایی هرگز ندیده بودم . جویی عظیم در اندرون آن شهر می رفت . بر در آن شهرستان شبکه ای از زر و جویبارها و درختان که  همه ساقه ی آن زر بود. و انواع میوه در آنجا بود از سیب و امرود و امثال آن ,

 الا درخت خرمابن و انواع مرغان در آنجا . چهل شبانه روز در آنجا اقامت ساختیم که محتاج به وضو ساختن نبودیم .بعد از چهل شبانه روز چون بیرون آمدیم من سه عدد سیب از آن بستان بیرون آوردم . مرا گفتند خاطرت میل کدام طرف می کند . گفتم از آنجا که خدمت شما رسیدم . از ایشان پرسیدم که این چه موضع است ? گفتند این را مدینة الاولیا خوانند , نزهت گاه دوستان حق تعالی است که هر سال حق جل و علا , یک بار در 👈شام (سوریه ) 👉بر ایشان ظاهر کند و یکبار به 👈کوفه 👉

و آن کس بدین موضع رسد که او را چهل سال تمام باشد , الا تو که رسیدی به فیض فضل حق تعالی . چند گامی با ایشان بنهادم از چشمم غایب شدند .

چون نظر کردم به موضع خود رسیده بودم . آن سیب ها با من بود یک سیب از آن تناول کردم , چند روز محتاج طعام و شراب نبودم . به ابوبکر کتانی رسیدم , این حکایت با او در میان نهادم از من طلب سیبی کرد . سیبی به وی دادم . چون باز خانه خود رفتم , چون شبانه آن سیب در جیب خود طلبیدم باز نیافتم . 

روزی دیگر شخصی به من رسید . مرا گفت چرا این سخن باز گفتی , ما آن سیب از تو باز ستدیم . و از ابوبکر کتانی سیب دیگر بازستدیم . پس از آن به ابوبکر کتانی رسیدم مرا گفت : چیزی عجیب غریب دیدم . گفتم چه دیدی ? گفت: آن سیب که به من داده بودی در حقه ای نهاده بودم , و سر حقه برنهاده بودم . امروز رفتم حقه به جای خود و سیب در آنجا نیافتم . 

(تحفة اهل العرفان 👆👆👆سرگذشت شیخ روزبهان بقلی شیرازی ) 

بله در خاک کوفه  عوالم موازیی اینچنینی  وجود دارد که اولیا الله در آن گرد هم جمع می شوند . به این سرزمین در متون صوفیه اشاره شده است . 

چنین نکاتی در متون عرفانی ما از چشمان تیز بین دوستان  غربی دور نمی ماند  , و آنان به دنبال یافتن چنین مکان هایی می باشند 

به غیر از این سرزمین (مدینه الاولیا) در اطراف کوفه .

در اطراف مسجد سهله نیز دریچه های ورودی به عالمی موازی وجود دارد که از اولیای شیعه نقل شده است , که آن عالم  مربوط به امام زمان  می باشد . 

و  حضرت با اولیا الله و محبین خود در آنجا ملاقات می نمایند . 

معلوم نیست که این عالم همان مدینه الاولیا است  یا عالمی متفاوت می باشد . 

#امام_زمان 

#مدینه_الاولیا

#ابوبکر_کتانی

#چهل

#هفتاد_تن

#هفت_تن

#کوفه

#شام

@soltannasir

🍇🍉🍌🍋🍊🍐🍎🍏🍓🍈🍒🍑🍍

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 90
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 409
  • آی پی دیروز : 209
  • بازدید امروز : 756
  • باردید دیروز : 391
  • گوگل امروز : 32
  • گوگل دیروز : 79
  • بازدید هفته : 756
  • بازدید ماه : 756
  • بازدید سال : 99,294
  • بازدید کلی : 1,167,732