loading...
سلطان نصیر

 

            {درد و دل 64 } 

 

     { حکایت مرتبط با دروس 3} 

 

 آقای مهندس احمد حسنی طباطبائی که پس از پایان تحصیلات متوسطه در قم برای ادامه تحصیل  عازم کشور آلمان شده بود در طول اقامت پانزده ساله خود در آنجا سه بار به زیارت حضرت آقای مجتهدی نایل آمد. این سه دیدار به اندازه ای  عجیب و شگفت انگیز است که  باورکردن آنها برای کسانی که با آن ولی خدا آشنا نبوده اند ، بسیار دشوار است ولی افرادی که از قدرت روحی ایشان آگاهی دارند در صحّت این ماجراها تردید نمی کنند. ایشان برای من تعریف کردند :هنگامی که در شهر »آخن« اقامت داشتم، روزی از روزها که از دانشگاه به آپارتمان خود مراجعه کردم  یادداشتی در پشت در افتاده بود . در آن یادداشت ، حضرت آقای مجتهدی نوشته بودند که  برای انجام کاری به آلمان آمده ام و می خواهم شما را هم ببینم و محلّ ملاقاتی را که تعیین کرده بودند کوه اَیفل، منطقه ییلاقی واقع در غرب آلمان بود!

 شبانه به راه افتادم تا به دامنه کوه اَیفل رسیدم. برف سنگینی باریده بود به طوری که برف تا زانوی مرا فرا می گرفت و راه عبور به خاطر بارش برف مشخص نبود و من در دامنه کوه حیران و سرگردان در جستجوی راهی بودم . تا خود را به محل ملاقات برسانم ولی کوشش های من به جایی نرسید ، دلهره و اضطراب امانم را بریده بود ،  در همان اثنا صدایی از بالای کوه شنیدم که می گفت:احمد آقا! یا علی بگو و بیا بالا! و همزمان با شنیدن این صدا دو نور مانند نورافکن دامنه کوه را روشن کردند. تردیدی نداشتم  با اطمینان به اینکه این صدا، صدای آقای مجتهدی است زیرا از قبل با لحن صحبت ایشان در مدتی که در خانه پدری من در قم سکونت داشتند ، آشنایی داشتم .  مسیر تابش نور را در پیش گرفتم و یا علی گویان خود را به بالای کوه اَیفل رسانیدم. 

و در آن جا آقای مجتهدی را دیدم که  ایستاده اند  و انتظار مرا می کشند ! 

سلام کردم و ایشان ضمن جواب سلام و خوشامدگویی ، صورتم را بوسیدند . خواستم دست آن ولی خدا را ببوسم ، اجازه ندادند و مرا با خود به  کلبه کوچکی که در آن حوالی بردند که زن سالخورده ای در آنجا بود.

 پیرزن که با قهوه داغ از ما پذیرایی می کرد ، پسری داشت که به سرطان حنجره مبتلا شده  در همان کلبه بستری بود. می دیدم که آن زن مسیحی پروانه وار به دور آقای مجتهدی می چرخد و نسبت به ایشان علاقه شدیدی نشان می دهد و من از ماجرایی که ساعتی پیش میان او و آن مرد خدا اتّفاق افتاده بود، اطّلاعی نداشتم. حسّ کنجکاوی ام تحریک شده بود. پس از دقایقی استراحت و صرف چند فنجان قهوه، از آن پیرزن مسیحی پرسیدم: شما این آقا را قبلاً دیده بودید؟و گفت: چند ساعت پیش او را برای اوّلین بار در اینجا دیدم و فکر می کردم که پسر حضرت مریم به کمک من آمده است!

 گفتم: شما چه مشکلی داشتید؟

 گفت: حدود سه ماه پیش تنها پسرم به سرطان حنجره مبتلا شد و غدّه بزرگی که در ناحیه بیرونی گلوی او رشد کرده بود، تارهای صوتی فرزندم را فلج کرده و نمی توانست صحبت کند. فرزندم روز به روز ناتوان تر می شد تا حدّی که از چند روز پیش قادر به راه رفتن نبود و پزشک معالج او نیز که از درمان او ناامید شده بود به من سفارش کرد که او را در کلبه کوهستانی خود بستری کنم. و بیش از این با تزریق آمپول و خوراندن دارو آزارش ندهم ! فهمیدم که کار از کار گذشته و فرزندم را جواب کرده اند . 

 دو روز پیش به هنگام غروب، طبق اعتقاداتی که ما مسیحیان داریم دست به دامان حضرت مریم شدم و شفای فرزندم را از او خواستم. برای چند لحظه خوابم برد. در عالم رؤیا حضرت مریم به دیدن من آمد و گفت: پرونده عمر پسر تو بسته شده است و از دست من کاری برنمی آید!

 گفتم: فرزند شما حضرت عیسای مسیح، مرده ها را زنده می کرد، فرزند من که هنوز نمرده است! از او بخواهید که کمکم کند. او تنها فرزند من است و من بی او زنده نمی مانم!

 فرمود: از دست فرزند من هم در این مورد کاری ساخته نیست!

گفتم : 

پس راهی جلوی پای من بگذارید ! مستأصل و درمانده ام و به راهنمایی شما نیاز دارم . 

 

 

 ادامه ...👇👇👇

 

#درد_و_دل #حکایت #جعفر_مجتهدی 

#امام_زمان(ع) #فاطیما #عیسی(ع)

#مریم(س) 

@soltannasir 

🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤

 

                  (مدینة الاولیا  )     

 

حکایت : شیخ (روزبهان بقلی شیرازی )

در معنی این حدیث که رسول صلوات الله فرمود: ان الجنة بالمشرق الحدیث

بعد از تاویلات که فرموده بیان کرده که : 

این جنت اشارت به بستان الاولیا است , 

و حکایتی نقل کرده از ابوعبدالله که گفت : در مسجد الحرام بود و رفیقی داشتم ابوالخیر نام از بحیرن (در متن بحیرن آمده نه بحرین)  . ناگاه هفت تن را دیدم که از در مسجد در آمدند و به طواف مشغول شدند . (این هفت تن ابدال سبعه از دایره اولیا الله هستند که هر کدام قطب یکی از اقالیم هفت گانه می باشند)چون از طواف فارغ شدند : به هنگام رفتن ابوالخیر مرا گفت : ایشان را دریاب که از اولیا حق اند. من از پی ایشان برفتم . ایشان را دریافتم , و با ایشان می رفتم . یکی از میان ایشان مرا گفت : باز گرد . من فرو ماندم , بزرگ ایشان مرا گفت بگذار تا بیاید. جواب داد که به چهل سالگی نرسیده است . گفت : رها کن شاید که محرومش نگذارند . بعد از آن با ایشان می رفتم , و زمین زیر قدم ما گوئیا طی می کردند . ناگاه خود را اندر مدینه رسول (ص) یافتم از زیارت رسول (ص) فارغ شدیم . همچنان در صحبت ایشان می رفتم تا هنگام شام ناگاه به مرغزاری رسیدیم پر لاله و انواع ریاحین و مرغان رنگین بسیار آنجا . هفتاد تن  آنجا بدیدم 

نماز شام و خفتن بگذاردیم . چون شب بگذشت , و تباشیر صبح پیدا شد , نظر کردم شهرستانی دیدم سور آن از سنگ سفید پاره پاره بر هم نهاده در غایت لطافت , چندان که بدان زیبایی هرگز ندیده بودم . جویی عظیم در اندرون آن شهر می رفت . بر در آن شهرستان شبکه ای از زر و جویبارها و درختان که  همه ساقه ی آن زر بود. و انواع میوه در آنجا بود از سیب و امرود و امثال آن ,

 الا درخت خرمابن و انواع مرغان در آنجا . چهل شبانه روز در آنجا اقامت ساختیم که محتاج به وضو ساختن نبودیم .بعد از چهل شبانه روز چون بیرون آمدیم من سه عدد سیب از آن بستان بیرون آوردم . مرا گفتند خاطرت میل کدام طرف می کند . گفتم از آنجا که خدمت شما رسیدم . از ایشان پرسیدم که این چه موضع است ? گفتند این را مدینة الاولیا خوانند , نزهت گاه دوستان حق تعالی است که هر سال حق جل و علا , یک بار در 👈شام (سوریه ) 👉بر ایشان ظاهر کند و یکبار به 👈کوفه 👉

و آن کس بدین موضع رسد که او را چهل سال تمام باشد , الا تو که رسیدی به فیض فضل حق تعالی . چند گامی با ایشان بنهادم از چشمم غایب شدند .

چون نظر کردم به موضع خود رسیده بودم . آن سیب ها با من بود یک سیب از آن تناول کردم , چند روز محتاج طعام و شراب نبودم . به ابوبکر کتانی رسیدم , این حکایت با او در میان نهادم از من طلب سیبی کرد . سیبی به وی دادم . چون باز خانه خود رفتم , چون شبانه آن سیب در جیب خود طلبیدم باز نیافتم . 

روزی دیگر شخصی به من رسید . مرا گفت چرا این سخن باز گفتی , ما آن سیب از تو باز ستدیم . و از ابوبکر کتانی سیب دیگر بازستدیم . پس از آن به ابوبکر کتانی رسیدم مرا گفت : چیزی عجیب غریب دیدم . گفتم چه دیدی ? گفت: آن سیب که به من داده بودی در حقه ای نهاده بودم , و سر حقه برنهاده بودم . امروز رفتم حقه به جای خود و سیب در آنجا نیافتم . 

(تحفة اهل العرفان 👆👆👆سرگذشت شیخ روزبهان بقلی شیرازی ) 

بله در خاک کوفه  عوالم موازیی اینچنینی  وجود دارد که اولیا الله در آن گرد هم جمع می شوند . به این سرزمین در متون صوفیه اشاره شده است . 

چنین نکاتی در متون عرفانی ما از چشمان تیز بین دوستان  غربی دور نمی ماند  , و آنان به دنبال یافتن چنین مکان هایی می باشند 

به غیر از این سرزمین (مدینه الاولیا) در اطراف کوفه .

در اطراف مسجد سهله نیز دریچه های ورودی به عالمی موازی وجود دارد که از اولیای شیعه نقل شده است , که آن عالم  مربوط به امام زمان  می باشد . 

و  حضرت با اولیا الله و محبین خود در آنجا ملاقات می نمایند . 

معلوم نیست که این عالم همان مدینه الاولیا است  یا عالمی متفاوت می باشد . 

#امام_زمان 

#مدینه_الاولیا

#ابوبکر_کتانی

#چهل

#هفتاد_تن

#هفت_تن

#کوفه

#شام

@soltannasir

🍇🍉🍌🍋🍊🍐🍎🍏🍓🍈🍒🍑🍍

 

 

ادامه داستان آمریکایی ها و بابل (عراق) 

از غارت آثار باستانی عراق توسط آمریکایی ها گفتیم .  

البته این همه ماجرا نبود , آمریکایی ها در  حمله به عراق اهداف دیگری را نیز دنبال می نمودند . 

 تصمیم گیرندگان جنگ آمریکا در انجمن های مخفی به دنبال پیدا نمودن چاه هاروت و ماروت در عراق نیز بودند تا بتوانند با دانش این دو فرشته , سد ذوالقرنین را که مرزی بین عوالم مختلف با عالم ما  کشیده است را بشکنند . 

بر طبق تعدادی از روایات این سد در منطقه قفقاز  قرار  دارد .

و آمریکایی ها سال هاست در جمهوری آذرباییجان و گرجستان حضور دارند . 

و جالب است که اسراییلیان نیز در این دو کشور حضور  دارند . 

 کارشناسان سیاسی علت حضور آمریکا در قفقاز  را بدلیل جلوگیری از نفوذ روسیه در این منطقه می دانند. و  علت حضور اسراییل را در منطقه بدلیل وجود جمهوری اسلامی ایران می دانند . 

ما منکر این دو نظر نیستیم و هر دو در جای خود درست است . اما این یکی از دلایل این حضور آنان در منطقه قفقاز  بوده است . 

دلیل دیگر پیدا نمودن سد ذوالقرنین است . 

 که احتمالا این سد ,  مرئی نمی باشد . (یعنی درون یک عالم موازی کشیده شده است )

 

به غیر از نظامیان و جاسوسین  دو کشور آمریکا و اسراییل , از انجمن های مخفی (فراماسون ها و ایلومیناتی ها ) ,در این سال ها ,تیم های باستان شناسی و کوهنوردی مختلفی  در آذربایبجان و گرجستان حضور پیدا نموده اند تا بتوانند مکان این سد را پیدا نمایند .

 

به عراق باز گردیم . 

مطمئن هستیم که آمریکایی ها  در پروژه هاروت و ماروت تاکنون ناموفق بوده اند .

اما اماکن مقدس خاک عراق نیز برای انجمن های مخفی بسیار مهم بود . 

و  بر خلاف تصور همه , مهمترین شهر عراق برای آنان شهر کوفه بود . 

شهر کوفه بر طبق روایات پایتخت حکومت جهانی حضرت مهدی خواهد بود, و مسجد سهله مرکز این حکومت جهانی خواهد بود . 

در مورد فضیلت های مسجد سهله روایات زیادی از ائمه هدی وجود دارد . 

و بسیاری از بزرگان عرفان  نظیر آیت الله سید علی قاضی. شاگردان خویش را برای  انجام  بعضی دستورات سلوکی به مسجد سهله می فرستادند . 

در گذشته بسیاری از سالکین در مسجد سهله شب ها بیتوته می نمودند و دستورات سلوکی انجام می دادند . 

مسجد سهله مورد توجه خاص امام زمان و اولیا الله می باشد . 

پس چرا برای دشمنان امام زمان مهم نباشد ?!

 

#مسجد_سهله 

#امام_زمان 

#قفقاز

#گرجستان 

#آذرباییجان 

#سد_ذوالقرنین 

@soltannasir

💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 134
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 430
  • آی پی دیروز : 163
  • بازدید امروز : 924
  • باردید دیروز : 440
  • گوگل امروز : 31
  • گوگل دیروز : 46
  • بازدید هفته : 2,355
  • بازدید ماه : 2,355
  • بازدید سال : 100,893
  • بازدید کلی : 1,169,331