loading...
سلطان نصیر

 {جابربن حیان و پری دریایی}

در کتاب تحلیلی از آرای جابربن حیان نوشته دکتر «زکی نجیب محمود» که توسط جناب «حمیدرضا شیخی» ترجمه شده است در فصل «جابر میان علم و خرافه» داستانی از برخورد جابربن حیان با یک پری دریایی نقل شده است که در نوع خود جالب توجه است. ظاهرا این داستان در کتاب السبعین جابربن حیان آمده و جناب نجیب محمود آن را در کتاب خویش نقل کرده اند و قبل از نقل داستان جابر را به دلیل نقل چنین داستانی که از دید عقل ناقص وی خرافه است مورد انتقاد قرار می دهد.  

{پزشک دریا 
می گویند جانوری در دریا زندگی می کند که پیشانی آن از سنگی زرد است. اگر این جانور که به شکل انسان است _صید و کشته شود و از سنگ پیشانی آن به اندازه یک قیراط گرفته و بر ماهی به وزن ده رطل انداخته شود آن را تبدیل به خورشید می کند... این جانور را پزشک دریا می خوانند؛ زیرا اگر موجود زنده ای بیمار شود و سنگ پیشانی این جانور را دو یا سه بار بر موضع بیماری بمالیم بیمار عرق میکند و در دم بهبود می یابد. می گویند اگر «پزشک دریا» شکار شود در جستجوی وسیله ای برای بازگشت به دریا برمی آید... گروهی از دریانوردان دانشمند را دیدم و از آنان در باره این جانور دریایی سؤال کردم؛ متوجه شدم که موضوع آن مشهورتر از آن است که من گمان می کردم. به من قول دادند که این جانور را به من نشان دهند. چون به دریا رفتیم به جزیره ای رسیدیم که آن را سندیات می خواندند. ناگاه گروهی از «پزشکان دریا» را مشاهده کردیم. گفتم: چاره ای بیندیشید تا یکی از آنهارا صید کنیم. تور انداختیم و آنها را محاصره کردیم . یکی از آنها به تور افتاد. چون راه فرار را بر روی خود بسته دید شروع کرد - همچون زنان بشدت بر چهره خود زدن. در این هنگام پیشانی اش آشکار شد و سنگ درخشانی را بر آن دیدیم. وقتی آن را گرفتم مشاهده کردم که دختری است در نهایت زیبایی. پس اتاقی در کشتی برایش ساختم و او را در آن جای دادم. یکی از افراد کشتی دچار تشنج شد. پزشک دریا را از اتاقش بیرون آوردم و بر دستها و پاهای این فرد کشاندم ؛ در دم بهبود یافت. جوانی که همراهم بود او را دید و دلباخته اش شد و پیوسته در عشق او اصرار می ورزید تا آن جا که ترسیدم هلاک شود. ناچار آن جوان را با پزشک دریا در آن اتاق جای دادم. با هم ازدواج کردند و آن جانور حامله شد. فرزندی به دنیا آورد که 👈شبیه انسان بود و در پیشانی اش چیزی می درخشید اما نه مانند آنچه در پیشانی مادرش بود.
هرگز چیزی عجیب تر از این ندیده بودم. از این حیوان در طول مدتی که با ما بود، جز سروصداهایی بسیار آرام و نامفهوم، چیزی شنیده نشد. چون کودک بزرگ شد و علاقه شدید مادر را به او مشاهده کردم مطمئن شدم که خود را به آب نخواهد انداخت لذا او را آزاد گذاشتم. از اتاق بیرون می آمد و دوباره به آن باز می گشت. دیواره های کشتی بلند بود و او سعی نمی کرد که از آنها بالا رود. همچنان با ما انس گرفته بود و از جایی به جای دیگر بالا و پایین می رفت. اما وقتی مطمئن شد که ما به او اعتماد کرده ایم از دیواره کشتی بالا رفت و خود را در آب انداخت. آن جوان _شوهر او_ شروع به ناله و گریه کرد... به راه خود ادامه دادیم. در بین راه با گرفتاری بزرگی دچار شدیم که راه خلاصی از آن نداشتیم. ناگاه پزشک دریا را دیدیم که بر روی آب نشسته است و با اشاره سلام می گوید. همگی با اشاره به او سلام گفتند. گروهی از او راه چاره را می پرسیدند. گروهی دعا می کردند و گروهی می گریستند و بالاخره هر گروهی به فکر چاره ای بود.
پس پزشک دریا به آنان به چیزی اشاره کرد. جوانان لنگرها را انداختند اما لنگرها در آب قرار نمی گرفت تا آن که بالاخره سه لنگر قرار گرفت. ناگاه دريا متلاطم شد ماهیی را دیدیم که دهانش را باز کرده بود و آب وارد آن می شد. آن چنان که پنداشتیم فک بالای او کوه بزرگی است در میان دریا که از اول تا آخر آن را فرا گرفته است. وقتی آن را دیدیم یقین کردیم که اگر دهانش را ببندد همگی ما در لابلای دندانهای آن جای خواهیم گرفت. اما خداوند ما را حفظ کرد. سپس کودک رها شد و خود را بسرعت در آب انداخت؛ اما چون فردای آن روز برما آشکار شد دیدیم که پیشانی اش به سنگ تبدیل شده است. در این مدت سه پزشک دریایی صید کردم و سنگ پیشانی یکی از آنها را گرفتم و رهایش کردم. به رنگ آن نگاه کردم و در قدرت آفریدگار بزرگ به اندیشه فرو رفتم که چگونه این عضو حیوان را درست کرده است. کاری که انجام آن از توان همه مردم، حتی اگر همگی همدست شوند، خارج است. پس آفرین بر قدرت کامل بهترین آفرینندگان، نیست خدایی جز تو، پاک و برتری از آنچه اهل باطل میگویند.}(کتاب تحلیلی از آرای جابربن حیان صفحات 200 الی 202)

نکته: جانوری که جابر از آن با نام پزشک دریا یاد می کند و به صورت دختری زیبا رو ظاهر می شود به نظر گونه ای پری دریایی است که در خلقت نزدیک ترین موجودات به ما انسانها می باشد. 

@soltannasir

برچسب ها جابربن حیان ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 77
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 375
  • آی پی دیروز : 209
  • بازدید امروز : 601
  • باردید دیروز : 391
  • گوگل امروز : 32
  • گوگل دیروز : 79
  • بازدید هفته : 601
  • بازدید ماه : 601
  • بازدید سال : 99,139
  • بازدید کلی : 1,167,577