تصویر ضحاک ماردوش بر روی مهری بدست آمده از تمدن شهداد در استان کرمان متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد.
منبع : کتاب مجموعه مقالات نخستین همایش بین المللی تمدن حوزه هلیل رود مقاله پیتمن
@soltannasir
[In reply to سلطان نصیر]
مُهر ضحاک ماردوش ؛ تپهی شهداد
نظر دکتر هوشنگ طالع درباره این مهر : 👇
به باور من ، مُهر یافته شده در تپهی «شهداد» ( موزهی لوور ـ پیتمن 981387 ) ، همان محضرِ عدلی است که برای ضحاک نوشته شده است و از سوی حکومت به جایجای کشور فرستاده شده است .
این را میدانیم که ضحاک انیران بود و نه ایرانی و دوران فرمانروایی ضحاکیان بر ایران هزار سال به درازا کشیده است ( از 3767 تا 2767 پیش از میلاد / 4388 تا 3388 پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه ) . از این رو ، رخدادی که به گونهی مُهر از محضر عدلی که برای ضحاک نوشته بودند و به سراسر کشور فرستاده بودند ، میبایست کمابیش مربوط به سالهای 2750 تا 2740 پیش از میلاد میبوده باشد .
برای آگاهی از هنگام شناسی دوران کهنِ تاریخ ایران ، نگ : تاریخ ایران کهن ـ دکتر هوشنگ طالع ـ چاپ چهارم ـ رر 179 ـ 149 ) .
این مهر ، نمایش دهندهی بخش زیر از « شاهنامه » در بارهی تاریخ کهن ایران است :
ضحاک ، فریدون را درخواب میبیند و سرانجامش را در مییابد . از این رو ، ضحاک در خواب ، بانگی میزند که همخوابههایش همگی از خواب میپرند . از میان آنان ، سوگلیِ ضحاک ، چرایی این آشفتگی را جویا میگرددْ :
به آرام خفته تو در خان خویش / بدینسان ، چه ترسیدی از جان خویش ؟
زمین هفت کشور ، به فرمان تست / دد و دیو و مردم نگهبان تست
جهانی سراسر ، به شاهی تراست / سر ماه تا پشت ماهی تراست
ضحاک خواب پریشان خود را به همخوابههایش میگوید و از آنان برای پنهان نگاهداشتن این راز ، چارهجویی میکند . سوگلیِ ضحاک ، به وی میگوید :
نگینِ زمانه ، سرِ تخت تست /جهان روشن از نامور بخت تست
تو داری جهان زیر انگشتری / دد و مردم و مرغ و دیو وپری
ز هر کشوری گِرد کن بخردان / ز اخترشناسان وز موبدان
سخن سر به سر موبدان را بگوی / پژوهش کن و رازها بازجوی
ضحاک چنین میکند و خواب خود را با بخردان ، اخترشناسان و موبدان ، در میان میگذارد :
سپهبد هر آنجا که بد موبدی / سخندان و بیداردل بخردی
ز کشور به نزدیک خویش آورید / بگفت آن جگرخسته خوابی که دید
بگفتا مرا زود آگه کنید / روان را سوی روشنی ره کنید
نهانیسخن ، کردشان خواستار / ز نیک و بدِ گردشِ روزگار
که بر من زمانه کی آید به سر / کرا باشد این تاج و تخت و کمر
بخردان و اخترشناسان و موبدان پس از کنکاش ، از گفتن حقیقت هراسان بودند که :
از آن نامداران بسیار هوش / یکی بود بینادل و راستکوش
خردمند و بیدار و « زیرک » به نام / از آن موبدان ، او زدی پیش گام
« زیرک » به ضحاک میگوید که پایانِ کارش به دست فریدون است که هنوز از مادر زاده نشده است . ضحاک نوزادان بسیاری را میکشد ؛ اما به فریدون ، دست نمییابد . از اینرو ، پس از سالها کوششِ نافرجام برای از میان بردن فریدون ، به ترفند تازهای دست مییازد :
چنان بد که یک روز بر تخت عاج / نهاده به سر بر ز پیروزه تاج
ز هر کشوری مهتران را بخواست / که در پادشاهی کند پشت راست
از آن پس ، چنین گفت با مهتران / که ای پر هنر نامور بخردان
مرا در نهانی یکی دشمن است / که بر بخردان ، این سخن روشن است
...
بترسم همی از بد روزگار / ندارم همی دشمن خُرد خوار
یکی لشگری خواهم انگیختن / ابا دیو ، مردم بر آمیختن
بباید بدین بود ، همداستان / که من ناشکیبم بدین داستان
و در دنباله ، ضحاک خواستار آن میشود که منشورِ عدل به نام او نوشته شود و بزرگان کشور ( شورا ) وی را راستاندیش ، راستگفتار و راست کردار بنمایند :
یکی محضر اکنون بباید نبشت / که جز تخم نیکی سپهبد نکشت
نگوید سخن جز همه راستی / نخواهد به داد اندرون کاستی
مهتران که از بیم ضحاک ، یارای مخالفت نداشتند ، منشور عدل وی را دستینه کردند و گواهی دادند که «آژیدهاکِ سهسرِ ، سه پوزهی ، شش چشم » هماره تخم نیکی کاشته است ، سخن جز به راستی نگفته است و دادگر است و در « داد » او ، کاستی وجود ندارد .
ز بیم سپهبد ، همه راستان / بدان کار گشتند ، همداستان
در آن محضرِ اژدها ، ناگزیر / گواهی نبشتند ، برنا و پیر
( شاهنامه ـ به کوشش دکتر علیاکبر نقیپور ـ جلد یک )
سپس به فرمان ضحاک ، این گواهی را به گونهی مهر به سرتاسر سرزمینهای زیر سلطهی وی فرستادند که مهر اشاره شده در بالا می تواند یکی از آن ها باشد . پرندهی در مهر ، باید کلاغ ( پیامرسان ) باشد و این بدان معناست که مهر از جای دیگری به این جا آورده شده است .