loading...
سلطان نصیر

 

             (رمی جمرات 11) 

 

(داستان هایی درباره سنگ اندازی جنیان) 

 

در شهر مقدس قم منزلی بود که دائما توسط اشخاص نامرئی سنگباران می شد و صاحب منزل به هیچ وجه نتوانسته بود از این کار جلوگیری کند،حتی به شهربانی رجوع کرده و چند پلیس مسلح به همراه خود آورده بود که مسیر سنگ باران را شناسایی کنند اما در همان ابتداء ورود،اولین سنگ ها به سر پلیس ها اصابت کرده و آن ها فرار نمودند . یکی از مریدان سالک الی الله مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی_رضوان الله علیه_ به نام میرزا ابوالفضل نقل می کند: نزد مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی_رضوان الله علیه_ رفتم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم . ایشان نیز تاملی نموده و آن گاه فرمودند: این سنگ باران توسط اجنه صورت می گیرد،شما به آن محل بروید و با صدای بلند به آنها بگویید: جعفر می گوید سنگ نزنید . بنده هم به آن خانه رفته و به محض این که آن پیغام را با صدای بلند گفتم،سنگباران قطع شد . مدتی پس از این واقعه مرحوم آقا_رضوان الله علیه_ از قم به مشهد مقدس مهاجرت کردند و در همان موقع مجددا خانه ای دیگر سنگباران می شد . با خود گفتم اکنون که آقا تشریف ندارند،خودم به آن جا می روم و می گویم:میرزا ابوالفضل میگوید سنگ نزنید.

هنگامی که به آن محل رفتم با صدای بلند گفتم:میرزا ابوالفضل می گوید سنگ نزنید

هنوز کلامم تمام نشده بود که اولین سنگ به سرم اصابت کرده  و فرار کردم . در آن موقع فهمیدم که میرزا ابوالفضل با جعفر خیلی فرق دارد... 

(کتاب لاله ای از ملکوت صفحه 241)🖕

همچنین در داستان دیگری آمده 👇👇

 یکی از علمای معروف تعریف کردند: 

منزل ما در همدان بود اما من در نجف تحصیل میکردم. یک سال برای دیدن اقوام به همدان رفته بودم. کسانی که به استقبال من آمدند گفتند شما امسال به منزلتان نروید ، زیرا جنیان به آنجا سنگ پرتاب میکنند و برادرتان نیز دچار جنون شده است.

گفتم من آنرا علاج خواهم کرد ، لذا به منزل خودمان رفتم ، برادرم حالت بهت زده داشت . گاهی هم همانطور که گفته بودند به داخل منزل سنگ پرتاب میشد .

من دعایی را که میدانستم نوشتم و در چهار گوشه منزل دفن کردم. پس از چند لحظه دیدم چهار عدد سنگ ، که آن کاغذ هارا روی آن چسبانده بودند ، پشت سر هم به داخل منزل پرتاب کردند .

در این هنگام بسیار ترسیدم و فهمیدم جلوگیری از این عمل کار من نیست. روزی هم برادرم از پشت بام افتاد ولی آهسته روی زمین قرار گرفت . ما تعجب کردیم که چه بود و چرا او صدمه ای ندید ؟ لذا روزی به شخصی که تسخیر جن نموده بود و نزد ما آمد جریان را گقتم. 

او گفت : یک دختر جنیه به برادر شما علاقه مند شده به همین جهت دستوراتی داد که آن گرفتاری رفع شد و برادرم هم شفا یافت.

برادرم به من گفت: آن جن گیر راست گفته است ، کسی که همیشه مرا اذیت میکرد و میخواست با من هم آغوش شود ، دخترب بود که زیبایی نداشت و مثل دود سیاه بود.

آن روز که من از پشت بام پرت شدم ، اوروی پشت بام و عقب من بود . وقتی هم که غفلتا از پشت بام افتادم او در بین راه مرا گرفت و آهسته بر روی زمین گذاشت (شبهای مکه ص446 تا 448)

 

همچنین در  میان مردم بلوچ معروف است که جنی وجود دار به نام جن سنگ جنوک که به سمت قربانیان خود سنگ پرتاب می‌کند ولی آنها هرچه اطراف خود را نگاه می‌کنند کسی را نمی بینند

#رمی 

#سنگ_اندازی 

#جنیان 

@soltannasir 

🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 118
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 489
  • آی پی دیروز : 163
  • بازدید امروز : 1,563
  • باردید دیروز : 440
  • گوگل امروز : 31
  • گوگل دیروز : 46
  • بازدید هفته : 2,994
  • بازدید ماه : 2,994
  • بازدید سال : 101,532
  • بازدید کلی : 1,169,970