loading...
سلطان نصیر

{امام شافعی روایت کند که مردی از انصار رفت که نماز خفتن بگذارد، جنیان کافر او را اسیر کردند و چند سال بر این بگذشت؛ و زڼ او را در مدینه به شوهری دیگر دادند. و در زمان خلافت عُمَربن الخطالب، آن مرد در مدینه پیدا شد. خلیفه از حال او پرسید. گفت: مرا جنيان ربودند و مدتی مدید در میان ایشان بودم؛ و طایفه ای از جنیان مسلمان به آن جنیان کافر که مرا اسیر کرده بودند غزا کردند و بر ایشان غالب گشتند، و مردم ایشان را اسیر کردند، و من در میان آن اسیران بودم، چون طایفه غازیان دانستند که من مسلمان ام گفتند تو را اسیر کردن و سبی نمودن حلال نیست. تو اگر می خواهی در میان ما باش، و اگر می خواهی تو را به وطن خود برسانیم. من اختيار وطن کردم. مرا به مدینه رسانیدند. خلیفه مرا از طعام ایشان پرسید. گفت: طعام ایشان باقلا است و هر چیز که نام خدا بر آن ذکر نکرده باشند. دیگر خلیفه از شراب (نوشیدنی های) ایشان پرسید. }

ادامه...👇

@soltannasir

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 25
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 151
  • آی پی دیروز : 217
  • بازدید امروز : 196
  • باردید دیروز : 379
  • گوگل امروز : 32
  • گوگل دیروز : 61
  • بازدید هفته : 1,706
  • بازدید ماه : 12,572
  • بازدید سال : 97,884
  • بازدید کلی : 1,166,322