loading...
سلطان نصیر

@soltannasir 

 

         {مازندران باستان کجاست؟۶}

 

 

پ ن ۴: همانگونه که‌ملاحظه نمودید در شاهنامه  از قتل و غارت مردم  مازندران باستان (حوالی اویغورستان) توسط لشکر کیکاووس یاد شده است. در هنگام ورود کیکاووس به مازندران وی به لشکریان دستور می دهد که هر آنکس که از پیر و جوان می بینید بکشید و آبادی ها را بسوزید تا خبر این‌ قتل و غارت به دیوان مازندری برسد. پس از این جنایت جنگی توسط کیکاووس و لشکریانش، آنان در نبرد با دیو سپید و لشکریانش شکست میخورند و نابینا و اسیر می شوند. مسلما کردار پلید کیکاووس آنگونه که حکیم فردوسی نقل کرده مورد تایید هیچ فرد خردمندی نخواهد بود. 

 

ادامه..👇

 

{این توصیف نشان میدهد که سرزمین دیوان مازندران نه تنها از مدنیت بی بهره نبوده، ولایتی آبادان و زیبا هم بوده است. از کوه اسپروز، که سرزمین مازندران از آنجا شروع می شده، دو بار دیگر هم در همین داستان مازندران نام برده شده است. چون کاووس به دست دیو سپید، سپهسالار شاه مازندران، اسير و کور شد، رستم از سیستان 

برای نجات شاه حرکت کرد و پنج خان را پیمود تا این که مثل كاووس به دامنه کوه اسپروز رسید و با تاریکی هوا رو به رو شد. اما بعد با رسیدن به مرز مازندران به کشت و برز و روشنایی و گرمی هوا برخورد:

وزانجا سوی راه بنهاد روی 

چنان چون بوَد مردم راه جوی 

همی رفت پویان به جایی رسید

که اندر جهان روشنایی ندید 

شبی تیره چون روی زنگی سیاه

ستاره نه پیدا نه خورشید و ماه 

عنان رخش را داد و بنهاد روی

نه افراز دید از سیاهی نه جوی

وزان پس سوی روشنایی رسید 

زمین پرنیان دید یکسر ز خوید 

جهانی ز پیری شده نوجوان 

همه سبزه و آبهای روان 

نیاسود تیره شب و پاک روز 

همی راند تا پیش کوه اسپروز 

بدانجا که کاووس لشکر کشید 

زدیوان جادو بدو بد رسید 

چو یک نیمه بگذشت از تیره شب 

خروش آمد از دشت و بانگ جلب 

به مازندران آتش افروختند 

به هر جای شمعی همی سوختند 

تهمتن به اولاد گفت: این کجاست 

که آتش بر آمد چپ ودست راست؟ 

در شهر مازندران است _گفت_ 

که از شب دو بهره نیارند خفت

اج ۲، ص ۳۱ و ۳۷، ب ۴۱۷-۴۲۳ و ۴۹۷ - ۵۰۲؛ مسکو، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۳، ب ۴۲۵-۴۳۱ و ۵۰۹-۵۱۴)

 رستم اولاد را در محل کوه اسپروز بست و خود به دیار مازندران رفت و ارژنگ دیو را کشت و دیگر بار به کوه اسپروز بازگشت و اولاد را گشود و به پیشروی خود ادامه داد:

چو برگشت خورشید گیتی فروز 

بیامد دمان تا به کوه اسپروز 

از اولاد بگشاد ختم کمند 

نشستند نزد درختی بلند 

تهمتن از اولاد پرسید راه 

به شهری کجا بود کاووس شاه

(ج ۲، ص ۳۹، ب ۵۱۹-۵۲۱: مسکو، ج ۱، ص ۱۰۴، ب ۵۲۹-۵۳۱) از این کوه اسپروز، که کلید درک محل مازندران در ذهن سامان دهندگان داستان جنگ مازندران است، در پایان جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب نیز یک بار نام برده شده، که نشان می دهد کوهی در حد فاصل ختن و چین غربی تا دره سرچشمه رود گنگ بوده است. در بندهش هم محل کوه اسپروز 《بالای چینستان》معرفی شده است(۱۳۶۹، ص ۷۲ و ۷۳). بنابراین، معلوم می شود که مازندران در ورای کوه اسپروز، یعنی در حد فاصل رشته های کوه های شمال کشمیر الی جنوب سرزمین یاجوج و ماجوج، (در دوره اسلامی اقلیم هفتم یا عرض های شمالی در روسیه را ارض ترک و یاجوج و ماجوج میدانستن) در جنوب روسیه تا کشور قزاقزستان کنونی، قرار داشته است. با این توصیف، گمانه زنی درباره محل مازندران تنها بر اساس اطلاعات برون متنی شاهنامه ره به سر منزل مقصود نمی برد. در عوض کسانی که به استناد خود شاهنامه و نیز دیگر اطلاعات برون‌ متنی، محل مازندران را با شمال غرب کشور پاکستان کنونی، یا هند قدیم، یکی دانسته اند برحق ترند (از جمله کیا، ۱۳۵۳، ص۱۵۲؛ ضیاپور، ۱۳۵۷، ص ۱۳۵۶؛ کریمان، ۱۳۷۵، ص۱۴۱_۲۴۶). ناصر خسرو قبادیانی که سال های پایانی عمر خود را در بدخشان، بین افغانستان و تاجیکستان، خصوصاودر یمگان به سر می برده و همان جا هم مدفون شده، عزلتگاه خود را مازندران خوانده است: 

گرچه مرا اصل خراسانی است 

از پس پیری و مهی و سری 

دوستی عترت و خانه رسول 

کرد مرا یمگی و مازندری (۱۳۰۷، ص ۴۱۳)

 

نیز: 

 

برگیر دل ز بلخ و بنه تن ز بهر دین 

چون من غریب وزار به مازندران درون (همان، ص ۱۳۰۷)

 

 ظاهرا پس از آمدن مغولان به ایران و برافتادن سلطه فرهنگی تازیان، مردم کشور ایران بعضی از نام های تازی را به صورت آغازین خود بازگرداندند، چون آمودریا به جای جیحون، و نیز پاره ای نام های باستانی و اساطیری مانوس را برجای های مختلف اطلاق کردند، چنان که طبرستان را مازندران نامیدند، حال آن که پیش از قرن پنجم هجری به آنجا مازندران نمی گفته اند. ابوالفضل بیهقی که در لشکرکشی سال ۴۲۶ ه ق همراه سلطان مسعود به گرگان و طبرستان رفته و همه جزئیات آن سفر جنگی را، از گرگان تا کلار در آن سوی آمل، گزارش کرده به هیچ وجه نامی از مازندران نبرده است.}(کتاب فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه ص ۵۶۱ الی ۵۶۳)

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 65
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 368
  • آی پی دیروز : 152
  • بازدید امروز : 1,030
  • باردید دیروز : 293
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 44
  • بازدید هفته : 5,060
  • بازدید ماه : 5,060
  • بازدید سال : 103,598
  • بازدید کلی : 1,172,036