loading...
سلطان نصیر

@soltannasir 

 

         {مازندران باستان کجاست؟۵}

 

ادامه...👇

 

{سام به سوی گرگساران و مازندران رفت و هنگام غیبت او زال عاشق رودابه دختر مهراب کابلی شد و، توسط پیکی که از زاول به كاول رفت و سه اسبه راهی گرگساران شد، پدر را از عشق خویش آگاه کرد (ج ۱، ص ۲۰۷، ب ۶۴۳؛ مسکو، ج ۱، ص ۱۷۹، ب ۶۷۱). سام، پس از آگاهی از عشق پسرش، از گرگسار به سیستان بازگشت (ج ۱، ص ۲۱۸، ب ۸۰۴ مسکو، ج ۱، ص ۱۸۹، ب ۸۳۱) و چون منوچهر او را احضار کرد به درگاه شاه در طبرستان رفت:

سوی بارگاه منوچهر شاه

 به فرمان او برگرفتند راه 

منوچهر چون یافت زو آگهی 

بیاراست دیهیم شاهنشهی

 زساری و آمل بر آمد خروش 

چو دریای جوشان برآورد جوش

(ج ۱، ص ۲۲۲، ب ۸۸۹-۸۹۱؛ مسکو، ج ۱، ص ۱۹۴، ۸۹۲-۸۹۴) 

چون سام به درگاه منوچهر رسید شاه وی را نواخت و نزد خود نشاند و از احوال دیوان مازندران و گرگسار پرسید. سام هم به طور مشروح گزارش آن سرزمین دوردست را به

شاه داد:

بر خویش بر تخت بنشاختش 

چنان چون سزا بود بنواختش 

وزان گرگساران جنگاوران 

وزان نره دیوان مازندران 

بپرسید و بسیار تیمار خورد 

سپهبد سخن یک به یک یادکرد

کانوشه زی ای شاه و جاوید مان 

ز جان تو کوته بد بدگمان 

برفتم بدان شهر دیوان نر

نه دیوان چه شیران جنگی به پر 

که از تازی اسپان تگاورترند 

ز گردان ایران دلاورترند 

سپاهی که سگسار خوانندشان 

پلنگان جنگی گمانندشان 

ز من چون بدیشان رسید آگهی

از آواز من مغزشان شد تهی

به شهر اندرون نعره بر داشتند

وزان پس همه شهر بگذاشتند

همه پیش من جنگجوی آمدند

چنان خیره و پوی پوی آمدند

نبیره جهاندار سلم سترگ 

به پیش سپاه اندر آمد چو گرگ 

جهانجوی را نام کاکوی بود

یکی سرو بالای مه روی بود

به مادر هم از تخم ضحاک بود

سر سروران پیش او خاک بود

من این گرز یک زخم برداشتم 

سپه را همان جای بگذاشتم 

نشیب و فراز و بیابان و کوه 

به هر سو شدند انجمن هم گروه 

سوار و پیاده ده و دوهزار 

فگند پدیده آمد اندر شمار 

سپاهی و شهری و جنگی سوار 

همانا که بودند سیصد هزار 

چه سنجد بد اندیش با بخت تو 

ز پیش پرستنده تخت تو 

چو بشنید گفتار سالار، شاه 

برافراخت با ماه فرّخ کلاه 

(ج ۱، ص ۲۲۳_۲۲۵، ب ۸۷۷_۹۱۴؛ مسکو، ج۱، ص۱۹۴_۱۹۷، ب۹۰۲_۹۳۴)

از گزارش مشروح سام درباره دیوان مازندران و گرگساران بر می آید که مازندران برای منوچهرشاه جایی دوردست و ناشناخته بوده است. بنابراین، قطعا نمی توانسته همان ولایت طبرستان باشد، که مقر شاه ایران و شامل شهرهای آباد آمل و تمیشه و ساری بوده است. این که زال هنگام فرستادن نامه به پدرش در گرگساران و مازندران کسی را از سیستان و زابلستان به کابلستان می فرستد تا از آنجا به مازندران برود، بیانگر آن است که مازندران جایی در شرق و شمال کابلستان بوده است. اطلاعات بعدی مربوط به مازندران هم این گمان را تأیید می کند.

اما در داستان جنگ مازندران زمان کیکاووس نقطه مهم برای تعیین محل مازندران کوه اسپروز است، که سه بار از آن یاد شده است. در آغاز داستان، بی آنکه معلوم باشد مبدأ حرکت کیکاووس کجای ایران بوده است، فقط می بینیم که وی ایران زمین را به میلاد می سپرد و خود عازم مازندران می شود. اولین منزلگاه او هم پیش کوه اسپروز است که نور خورشید بر آن نمی تابد. بعد هم وارد قلمرو شاه مازندران می شود:

چو شب روز شد شاه و جنگاوران 

نهادند سر سوی مازندران 

به میلاد بسپرد ایران زمین 

کلید در گنج و گاه و نگین

 دگر روز برخاست آوای کوس 

سپه را همی راند گودرز و طوس 

همی رفت کاووس لشکرفروز 

بزد گاه بر پیش کوه اسپروز

 به جایی که پنهان شود آفتاب 

بدان جایگه ساخت آرام و خواب 

کجا جای دیوان دژخیم بود 

بدان جایگه پیل را بیم بود 

بفرمود پس گیو را شهریار 

دوباره گزیدن ز لشکر هزار 

کسی کو گراید به گرز گران 

گشاینده شهر مازندران 

کمر بست و رفت از در شاہ گیو

زلشکر گزین کرد گردان نیو 

بشد تا در شهر مازندران 

ببارید شمشیر و گرز گران 

زن و کودک و مرد با دستوار 

نیافت از سر تیغ أو زینهار 

همی سوخت وغارت همی کرد شهر 

بیالود بر جای تریاک زهر 

یکی چون بهشت برین شهر دید 

که از خرمی نزد او بهر دید 

به هر کوی و برزن فزون از هزار 

پرستار باطوق و با گوشوار 

پرستنده زین بیشتر با کلاه 

به چهره به کردار تابنده ماه 

به هر جای گنجی پراگنده زر 

به یک جای دینار و دیگر گھر 

بی اندازه گرد اندرش چارپای 

بهشت ست گفتی همیدون به جای

به کاووس بردند از آن آگهی

از آن خرمی جای و آن فرهی 

همی گفت: خرم زيد آن که گفت 

که مازندران را بهشت ست جفت 

همه شهر گویی مگر بت پرست 

ز دیبای چین بر گل آذین ببست 

بتان پاک حورند گویی درست 

به گلنارشان روی رضوان بشست 

چو یک هفته بگذشت ایرانیان 

زغارت [۴] گشادند یکسر میان 

خبر شد بر شاه مازندران 

دلش گشت پردرد و سر شد گران

(ج ۲، ص ۱۲-۱۴، پ ۱۵۵-۱۸۶؛ مسکو، ج ۱، ص ۸۴-۸۵، ب ۱۵۷-۱۸۸) }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 41
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 259
  • آی پی دیروز : 152
  • بازدید امروز : 418
  • باردید دیروز : 293
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 44
  • بازدید هفته : 4,448
  • بازدید ماه : 4,448
  • بازدید سال : 102,986
  • بازدید کلی : 1,171,424