{انجمن مخفی دیر صهیون۴}

@soltannasir 

          {انجمن مخفی دیر صهیون۴}

ادامه...👇

{آیا این خود حکایت تلخی از قیاس کامل از آنچه که در آن زمان در کلیسا اتفاق می افتاد نبود؟مردم حقیقت را تا جایی که مربوط به کلیسا میشد نمی دانستند یا(حتی فکر نمیکردند) پس هوگو تلاش کرد تا به آنها بگوید که "اوضاع همیشه آنگونه که به نظر می آید نیست."

بعدها در داستان، اسقف دوباره توسط‌ ازمرالدا رد میشود و او ترتیبی میدهد تا امان دادن کلیسا را بردارند تا او را برای اعدام به مردم تحویل دهد. کوزی مودو تلاش میکند تا از ازمرالدا حمایت کند ولی او سرانجام اعدام میشود و کوزی مودو چهره واقعی اسقف را می بیند. کوزی مودو اسقف را از بالای برج ناقوس به پایین پرتاب میکند تا بمیرد و سپس خود را در تابوت ازمرالدا زندانی میکند و می میرد...پایان خوبی نیست.

بسیاری از محققین ادبی کتاب را بخاطر شور و هیجانات، بخصوص آن پیامی که میگوید با افراد زیردست مهربانتر باشید تقدیر میکنند و این درحالیست که هیچ کس این حقیقت را نمی بیند. هوگو سرنخ های زیادی را در این کتاب قرار داد: اسقف مقدس نما که شهوت و قدرت او را مسحور خود کرده بود(کلیسای کاتولیک)، معصومیت آن دختر(ماری مگدلنا)، گوژپشت ناقص(زشتی هایی که در پس کلیسا پنهان شده بود) و پرت کردن اسقف از بلندی توسط‌ گوژپشت از برج ناقوس (پیروزی حقیقت بر دروغ های کلیسا) را به تصویر می کشد.

هوگو تلاش کرد تا این حقیقت را که ظاهر بیرونی کلیسا حقیقت آن را به هیچ وجه نشان نمیدهد به نمایش درآورد. او قصد داشت تا پیامی که شاید تنها دیر صهیون از آن مطلع بود را افشا کند اما مانند لئوناردو داوینچی امیدوار بود که روزی کسی از این نقاب نمادین، رازهای درونی که کلیسا مخفی کرده بود را ببیند.

راز لنس لچاتو

این داستان مرموز دیگری است که فکر میکنم برایتان جالب باشد.در سال1885 پدر برنگر سانیر به عنوان کشیش در محله رنس لچاتو در جنوب فرانسه انتخاب شد.کلیسایی که در سال1059 وقف ماری مگدلنا شده بود(ممکن است به این دلیل که بسیاری باور داشتند پس از مصلوب شدن در آنجا میزیسته) من این را معجزه کوچکی می بینم که حتی اگر یک ساختمان مذهبی وقف او شده باشد به خصوص هنگامی که شما متوجه میشوید که کلیسای کاتولیک در آن زمان برای او ارزش کمی قائل بود.

داستان این گونه است که پدر سانیر تا سال 1887 بسیار فقیر بود طبق گفته مردم او یک یا چهار(روایت ها متفاوتند)سند که در ستون تو خالی داخل کلیسا پنهان شده بود پیدا کرد. بعد از خواندن مطالب، او شروع به کاوش و حفاری در داخل کلیسا نمود و کتیبه به رمز نوشته شده بر روی تابوت ماری دی نگره دا آبلز دوشیزه بلانچفورت را که در قبرستان بیرون کلیسا قرار داشت رمز گشایی کرد سپس به کارکاسن سفر کرد و با قائم مقام اسقف که در آنجا زندگی میکرد صحبت نمود بعد از آن مذاکره بخت و اقبال پدر سانیر به سرعت برگشت او مقدار زیادی پول دریافت کرد و شروع به مجهز نمودن کلیسا به سبک مزین، براق و روشن نمود. بسیاری در تعجبند که چرا اینگونه کلیسا را نوسازی کرد. بالای سنگ سردر ورودی نوشته نامأنوسی حک شده است; "این مکان وحشتناک است" مجسمه آزمودسِ اهریمن از در "نگهبانی"میکند و پلاکی بیانگر ایستگاه های صلیب است که تصاویر عجیبی را در بر میگیرد.مانند بچه ای که در پارچه پیچازی اسکاتلندی قنداق شده است، پانتیس پالیت که نقاب پوشیده است، جوزف مقدس و مری که هر کدام فرزندی را در آغوش گرفته اند و عیسی که به طرف(یا از) تابوتش در شب حمل میشده.

اگرچه سوال بزرگ این بود که چگونه سانیر این همه پول بدست آورد. برخی میگویند با فروختن اشیا بسیار زیاد(عمل افراط که کلیسا ناپسند می شمرد). خوب اینگونه فروش ها برای بسیاری کشیشان کاری پر منفعت بود اما افراد محله سانیر بسیار فقیر بودند و زیاد مسافرت نمی کردند پس این حامیان ثروتمند اهل کجا بودند؟ مقدار ثروتی که سانیر در مدت بسیار محدود جمع کرد به منبع دیگر اشاره دارد.ثروتمند شدن او بلافاصله بعد از ملاقات با افراد بالا رتبه،آیا تنها یک اتفاق بود؟ آیا اسرار بزرگی کشف کرده بود و میخواست از مراجع مذهبی حق السکوت بگیرد یا هنگامی که مشغول حفاری کلیسای محله شان بود گنجی پیدا کرد؟

کشیش‌ از گفتن منبع ثروت خود به غیر از خدمتکار چندین و چند ساله اش که سکته کرد و بدون اینکه بتواند راز را فاش کند درگذشت سر باز زد. هنگامی که پدر سانیر،خود در سال 1917 در گذشت بسیاری گفتند که او از کلیسای کاتولیک حق السکوت می گرفته چرا که بر روی تخت مرگش کشیش پس از شنیدن اعترافات او از عفو و مراسم دعای ختم خودداری کرد.منبع فوری ثروت سانیر هرگز کشف نشد و امروز نیز معمایی باقی مانده است(جالب اینجاست که او تمام آنچه را که بدست آورده بود خرج کرد و در فقر مرد).}

ادامه...👇

@soltannasir

🕍