@soltannasir
(اربعین 21)
(حکایاتی از پیران متقدم صوفیه )
{ جنید (بغدادی) را پرسیدند که تصوف چیست ?
1: «گفت دل پاک کردن از موافقت خلق . »
معنی این سخن آن است که دل در خلق نبندد و از مخالفت خلق باک ندارد در موافقت حق
2: «و گفت جدا گشتن از اخلاق طبیعت . »
معنی این سخن آن است که طباع چهار است :
خون , بلغم و صفرا و سودا . و هر چهار در آدمی مرکب است . بلغم سرد و تر (آب )است و خون گرم و تر (باد) است و سودا سرد و خشک (خاک) است و صفرا گرم و خشک(آتش) است .
صفرا طبع آتش دارد که بر نمودن و سوختن و تطاول کردن و هیچ چیز را گردن نانهادن و هر چه به وی دهی نیست گردانیدن , طبع صفرا است . و این خلق جباران است و با جباری صحبت حق نتوان یافتن .
و سودا سرد و خشک است . طبع زمین دارد . مرده روی و با هر پلیدی ساختن و همه چیزی را منقاد بودن طبع سودا است . و هر که با همه چیزی بسازد , و هر پلیدی را به خود راه دهد صحبت حق را نشاید .
و بلغم سرد و تر است , طبع آب دارد . هر رنگی بدو دهی بگیرد و پلیدان را پاک کند . و چون به نفس خود پلید گشت , کس او را پاک نکند . عارف چنان باید که همه بدو پاک شوند , نه کسی باید که او را پاک کند .
و خون گرم و تر است طبع هوا دارد , و هر ذره ای که در هوا راه یابد و هر دلی که ذره ای در او راه یابد صحبت حق را نشاید .
و شوخ رویی فعل صفرا است , و بخیلی و سفلگی فعل سودا است , و خفته رویی و ماده مویی فعل خون است , و کند فهمی و فراموشکاری طبع بلغم است , تا از این چهار طبع جدا نگردد صحبت حق را نشاید .
شوخی با یک سو نهد و ذل پیش آرد و بخل با یک سو نهد و جان بر میان بندد , و کندی به یک سوی نهد و خاطر خویش از همه کون خالی کند و گوش به حق آرد .
چون این همه بکرد , بود که به حق راه یابد و بود که نیابد , لکن او را باری از بندگی کردن چاره نیست , و حق خود آن کند که او را باید . ......}
(کتاب شرح التعرف لمذهب التصوف محمد مستعملی بخاری جلد یک صفحه 169)
(حکایت 2)
{ و گفت اصل آدمیزاد از آب است و خاک . کس بود که آب بر او غالب تر بود او را به لطف ریاضت باید داد 😇 اگر به عنف کنند متغیر گردد و به مقصود نرسد و کس بود که خاک بر او غالب تر بود . ناچار او را به لگد باید کوفت 😰 و به سختی باید سرشت تا کاری را بشاید . }
(تذکرة الاولیا ذکر ابوبکر وراق )
#اربعین
#حکایت
#تذکره_الاولیا
#جنید
@soltannasir
⚽️🏀🏈⚾️🎾🏐🏉🎱⛳️🏌️🏓🏸🏒🏑🏏🎿⛷🏂⛸🏹🏒🚣🏊🏄⛹️🏋️🚴🚵🏇🏆🎽🏅🎖