loading...
سلطان نصیر

@soltannasir

    { مسبحات و چاکراها 136}

          { تعلیقات 46 }

{ نگاهی تطبیقی در باب اسطوره آفرینش با احادیث و آیات قرآن 26}

ادامه ...👇

{ ...تیامت بی آنکه گردنش را برگرداند ، [ فریادی ] بر آورد ،
سبعانه سخن اعتراض بر لبانش جاری شد :
[ «تو ] برای سرور خدایان بیش از حد مهمی که علیه تو بر خیزم ،
آیا در محل او بود که آنها گرد آمدند ، ( یا ) در محل تو ? »
پس از آنکه سرور توفان باد ، سلاح نیرومند خویش را بر پا داشت ،
سخن زیر را [ برای ] تیامت [ خشمگین ] ارسال داشت :
« تو [ با اقتدار ] به پا خاسته ای ، تو مغرورانه تعالی یافته ای ،
[ تو ] قلب خویش را برای دامن زدن به ستیز تغییر داده [ ای ] ،
[ بنابراین ] ، پسران پدران خویش را انکار می کنند ،
[ و تو ] ، که آنها را هستی بخشیده ای ، ...تنفر داری ،
تو کینگو را بزرگ کردی تا همسر ( تو ) باشد ،
[ فرمانروایی ] ، که حق او نیست ، تو جایگزین فرمانروایی آنو کرده ای .
علیه انشر ، پادشاه خدایان ، تو به دنبال پلیدی هستی
[ علیه ] خدایان ، پدرانم ، شرارت را به اثبات رسانده ای .
[ گر چه ] نیرو هایت به پا خاسته با سلاح هایت مجهز شده اند ،
به پا خیز ، تا من و تو در جنگ تن به تن رو در رو شویم » .
هنگامی که تیامت این ( سخنان ) را شنید ،
مانند کسی بود که تسخیر شده است ، دیوانه شد .
تیامت در خشم فریاد بلندی کشید .
تا بن ساق های هر دو پایش به لرزه در آمد .
او سحر می خواند ، (و) بی وقفه افسون خود را می افشاند ،
همزمان ، خدایان جنگ سلاح هایشان را تیز کردند .
سپس تیامت و مردوک ، خردمند ترین خدایان توأمان خارج شدند .
آنها در نبردی تن به تن به این سو و آن سو شدند ، در جنگ به هم پیچیدند .
سرور برای به بند کشیدن او تور خویش را گسترد ،
باد پلید را ، که به دنبال می آمد ، رو به روی الهه آزاد کرد .
همین که تیامت برای از میان بردن آن دهان گشود ،
باد پلید را درون ( دهان ) پیش راند تا او دهان خود را نبندد .
همچنان که بادهای شرزه شکم او را پرکردند ، بدن او متورم شد و دهانش کاملاً باز ماند .
او ( مردوک ) تیر را رها ساخت ، تیر شکم وی را درید ،
تیر سر تاسر اعضای درون او را بریده ، قلبش را دو نیم کرد .
با مقهور ساختن وی بدین سان ، ( شمع ) زندگی او را خاموش ساخت .
لاشهٔ او را بر زمین افکند تا بر روی آن بایستد .
پس از آنکه تیامت ، رهبر ، را کشت ،
اتحاد او از هم پاشید ، گروه او متلاشی شد .
و خدایان ، یاری دهندگان ، که در کنار او حرکت می کردند ،
در حالی که از وحشت بر خود می لرزیدند ، پشت خویش را برگرداندند ،
برای آنکه زندگی خود را نجات داده ( آن را ) حفظ کنند .
تنگاتنگ حلقه زدند ، آنها قادر به فرار نبودند .
او آنها را به اسارت کشید ، سلاح هایشان را در هم کوبید .
با افتادن درون تور ، خویشتن را به دام افتاده یافتند
با افتادن به زندان ، انباشته از ماتم بودند
با تحمل خشم او ، در زندان باقی ماندند .
و یازده مخلوقی را که او ( تیامت ) با وحشت انباشته بود ،
گروه هیولاهایی که ...پیشاپیش او حرکت می کرد ،
در غل و زنجیر افکند ، دستهای آنها را ....
برای همهٔ مقاومتهایشان ، ( آنها ) را زیر پا لگد مال کرد .
و کینگو را ، که به ریاست در میان ایشان برگزیده شده بود ،
به بند کشید و او را به اوگائه تحویل داد .
الواح سرنوشت را که حق او نبود ، از وی گرفت ،
آنها را با مهری مهمور کرد و بر سینهٔ خویش بست .
هنگامی که او مخالفان خویش را مغلوب و مقهور ساخت ،
پیروزی انشر بر دشمنان را به طور کامل بر قرار کرد ،
دشمن گزافه گو را ...ساخت ،
آرزوی نود یمّود بر آورده شد ، مردوک دلاور ،
تسلط خویش را بر خدایان استحکام بخشید ،
و به تیامت بازگشت ، که او را به بند کشیده بود .
سرور بر ساقهای پای تیامت پای نهاد ،
با گرز بی امان خویش جمجمه او را در هم شکست .
هنگامی که شریانهای خون او را قطع کرد ،
باد شمال ( آن را ) به جاهای فاش ناشده حمل کرد .
با دیدن آن ، پدرانش خوشحال شدند و فریاد شادی بر آوردند ،
آنها برای وی هدایایی جهت بیعت آوردند .
سپس سرور برای دیدن بدن مرده او ( تیامت ) توقف کرد ،
اینکه شاید او هیولا ( جسد الهه ) را تقسیم کند ، و کارهای استادانه انجام دهد .
وی را همانند حلزونی صدف دار به دو نیم کرد :
نیمه از آن را به صورت آسمان بر پا داشت و آن را اندود ،
سد بند را پایین کشید و نگهبان را بر گمارد .
به آنها فرمان داد که به آبهای او اجازه گریز ندهند .
او سرتاسر آسمان را پیمود و مناطق ( آن را ) بررسی کرد .
اقامتگاه اپسو را مرتب کرد ، خانه نود یمّود را ، همچنان که سرور ابعاد اپسو را اندازه گرفت .
« خانه بزرگ » را ، شکل آن را همانند اشرّ بر پا داشت ،
« خانه بزرگ » را ، اشرّ را ، که او همچون گنبد آسمان کرد ،
آنو ، انلیل ، و إآ را به مکانهایشان باز گرداند . ...}
پایان لوح چهارم

#تیامت #آنو #مردوک  #اسطوره_آفرینش

ادامه دارد ...
@soltannasir
🌊🌊🌊

@soltannasir

   { مسبحات و چاکراها 131 }

             { تعلیقات 41 }

 { نگاهی تطبیقی در باب اسطوره آفرینش با احادیث و  آیات قرآن 21 }

ادامه ...👇

{ ... از میان خدایان ، نخستین فرزند او ، که مجمع او را تشکیل داده است ،
کینگو را ترفیع داده او را میان آنها به ریاست گمارده است .
رهبر رده ها ، فرمانده مجمع ،
بالا برنده سلاح ها برای مصاف ، برای پیشروی در جنگ ، فرمانده کل در جنگ .
چندان که او را در مجمع نشاند ، اینها را به دستش [سپرد ] : [ « من افسون را ] برای تو طرح ریخته ام ، ترا در مجمع خدایان تعالی بخشیدم .
[ برای مشورت با همهٔ ] خدایان قدرت کامل ، [ به تو اعطا ] کرده ام .
به درستی تو بزرگترینی ، تو تنها همنشین منی ،
سخن تو بر همه انو نّکی برتری خواهد داشت » .
[ او الواح سرنوشت را به وی سپرده است ، ( آنها را ) بر 👈سینه او بسته است ] :
[ « و تو ، فرمانت تغییر ناپذیر خواهد بود ] . کلامت پایدار خواهد بود » .
همین که کینگو ارتقا یافت ، مرتبه آنو را تصاحب کرد ،
برای خدایان ،  پسران او ، تعیین سرنوشت کرد :
[ « کلام تو ] آتش را فرو خواهد نشاند ،
« قدرت سلاح » را ، که [ آنچنان نیرومند در حرکت ] است ، پست و ناچیز خواهد کرد » .
هنگامی که انشر شنید که تیامت ایجاد درد سر کرده است ، شیرهای خویش را زد و لبان خود را گاز گرفت .
قلب او افسرده ، خُلق او نا آرام بود .
[ او دهان ] خویش را [پوشاند ] تا فریاد خفه کند :
« ... جنگ .
[ سلاحی را که ساخته ای ] ، بالا بر ،
[ اکنون مومّو و ] اپسو را بکش ،
[ اکنون ] کینگو را بکش ، که پیشاپیش او حرکت می کند .
...حکمت » .
نود یمّود ، [ مشاور ] خدایان [پاسخ داد ] .
(پاسخ إآ به نود یمّود در قسمتهای شکسته از میان رفته است .
ظاهراً  إآ هیچ چاره ای نداشته است ، زیرا پس از انشر به آنو روی می آورد ):
خطاب [ به آنو ] ، فرزند خویش [ سخنی ] گفت :
« ...این نیرومند ترین پهلوانان ، که قدرت او [ برجسته است ] ، حمله او مقاومت ناپذیر است .
[ برو ] و در برابر تیامت قد علم کن ،
که خُلق او آرام گیرد ، که قلب او منبسط شود .
[ اگر ] او به سخنت گوش فرا ندهد ،
آنگاه [ سخن ] ما را به او بگو ، که شاید آرام گیرد » .
هنگامی که فرمان پدرش ، انشر را [ شنید ] ،
راه خویش را به سوی او ( الهه ) [ مستقیم کرد ] ، راه به ( سوی ) او را پی گرفت .
[ اما هنگامی که آنو ( به قدر کافی ) ] برای دیدن نقشه تیامت [ نزدیک شد ] ،
[ قادر نبود با او رو به رو شود ] و بازگشت .
[ با سر افکندگی به نزد پدرش ] انشر [ آمد ]
[ چنانکه گویی او تیامت بود ، پس او ] را مخاطب قرار داد :
« دست من برای مطیع ساختن تو [ کافی ] نیست » .
انشر همچنان از جا پرید صامت بود ،
[ روی در هم کشیده ] ، و سرش را به إآ تکان می داد .
همه انونّکی در یکجا گرد آمدند ،
لبهای آنان کاملاً بسته بود ، آنها در سکوت [ نشستند ] .
( فکر می کردند ) . « هیچ خدایی نمی تواند [ به جنگ برود و ] ،
رو به رو شدن با تیامت ،گریز [ از زندگی است » ] .
انشر ، پدر خدایان ، در شکوه و بزرگی [ از زمین ] برخاست ،
و پس از آنکه در قلب خویش تعمق کرد ، [  به انو نّکی گفت ] :
« هر آنکه [ نیروی]ش زیاد است ، انتقام گیرندهٔ [ ما ] خواهد بود ،
مردوک پهلوان ، کسی ( است ) که در جنگ [ زیرک ] است » .
إآ مردوک را به محل انزوای خویش فرا خواند .
ضمن ( راهنمایی ) ، آنچه را که در قلبش بود به او گفت :
« ای مردوک ، به توصیه من توجه کن . به پدرت گوش ده ،
زیرا تو فرزند منی که قلب او ( پدر ) را آرامش می بخشی . ...}

ادامه دارد ...

#اسطوره_آفرینش #مردوک #آنو #انونکی
@soltannasir
🌊🌊🌊

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 52
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 133
  • آی پی دیروز : 152
  • بازدید امروز : 161
  • باردید دیروز : 293
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 44
  • بازدید هفته : 4,191
  • بازدید ماه : 4,191
  • بازدید سال : 102,729
  • بازدید کلی : 1,171,167